خاطره :
باشهیدابوالفضل جودکی درمسجدامام حسین علیه السلام خیابان طالقانی اراک دوست صمیمی بودم وقتی به جبهه رفت ومفقودالاثرشدغمی بزرگ دردلم نشست بهمن ۶۴ بودکه به پدرم گفتم مگرخون من ازابوالفضل رنگین تراست که به جبهه نروم پدرم بدون درنگ گفت خب توهم برم ۱۷ سال تمام داشتم ودر دبیرستان شهیدبهشتی کلاس دوم بودم باشوقی فراوان به بسیج رفتم وآخربهمن باگردان علی بن ابی طالب علیه السلام بافرماندهی سردارشهیدیعقوبعلی صیدی ازراه آهن به دوکوهه وپادگان سردارشهیدزین الدین اندیمشک رفتیم باشهیدعلی لطیفی ومحسن فریدونی آشناشدم عصرهاقبل ازاذان گردان هاازچادرهابیرون می آمدندودسته های سینه زنی به راه می انداختندشهیدصیدی فرمانده ما باقامت برافراشته وصدای رسادرمیان گردان این نوحه را میخواند
قال رسول الله نورعینی
حسین منی انامن حسینی
حسین جان کربلا
حسین حسین
شورعجیبی داشتیم آرزوی من هم خواندن مثل اودرگردان بودواین افتخارنصیبم شدبارهادرمراسم گردان ومسیرگردان تاحسینیه پادگان نوکری امام حسین علیه السلام ومداحی رابه عهده داشتم بعضی وقت هاکه شعرگیرم نمی آمد خودم درگوشه ای شروع به گفتن شعرمیکردم
یادم نمی رودشهیدصیدی که معروف به عمویعقوب بودروزهابرای تکمیل بنای حسینیه کارگری می کرد
بسیارمتواضع بود
اوشربت شهادت رادرمهران ودرعملیات کربلای یک دردهم تیرماه سال ۶۵نوشید
یادش گرامی وراهش پررهروباد
اللهم صل علی محمدوآل محمد
خاطره از:
علیرضاداودی نسب
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkzi
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─