◾️▪️با_کاروان | منزل دوم | ورود به کربلا ◾️برای رسیدن کاروانی که به وقت آمدنش یک جهان به احترامش دست به سینه می ایستند 🏴ابراهیم , به چند میفروشی این بیابان کربلا را ؟! ابراهیم خیره در چشمان حسین ع مانده است : هدیه بنی اسد باشد به پسر رسول خدا , این زمین لم یزرع به چه کار اید مولانا ؟! ساعاتی میشود که کاروان امام در این بیابان فرود آمده و اکنون امام در پی خریدن سرزمینی است که در آن جز بلا نمیروید . ▪️جفا میکنی بن عمیر , دور نیست که خدا برکت ببارد بر این خاک ... ابراهیم پانصد دینار را بهای سرزمین کربلا میگوید .... 🏴امام قلم در دست میخواند و مینویسد :"من حسین ابن علی این سرزمین ب مرکز کربلا را از ابراهیم بن عمیر به هزار دینار خریدم , به آن شرط که چون واقعه در گرفت اجساد ما رها نماند و بنی اسد به فکر تجهیز براید سپس محل قبور ما برای عزاداران اشکار کنند و تا سه روز میزبانشان باشند و به کاسه ای اب و لختی خرما گرد خستگی از ایشان بروبند " ▪️امام رقعه را میپیچد و در دستان ابراهیم میگذارد : این سرزمین از آن هر که عزادار ما باشد و بر مصیبت ما اشک بریزد . ▪️این سرزمین از آن ماست , همین است که چون خانه در آن نماز به تمام میخوانیم و آن را از همه جا بیشتر دوست میداریم چرا که هیچ نقطه ای خانه آدم نمیشود .... خانه ای که اماممان برای ما خریده است . ▪️امام ایستاده است به تماشای خیمه... هر یک از کاروان در پی کاری رفته اند ▪️علی اکبر ع عمود خیمه را برپا میکند و قاسم ع از گوشه و کنار برای خودش زره پیدا میکند اسلم کودکان را به نقطه ای جمع کرده و برایشان قصه میگوید و عباس ع مشک ها را برای سیراب کردن به همراه میبرد ... جون و زهیر و وهب نیز شمشیرهای جنگ را گرد میگیرند .... 🏴و این شروع ماجرایی است که هزار و چهارصد سال است از پرده چشم ها کنار نمیرود ... ▪️یابن الحسن , میدانیم میان یکی از همین هیات هایی که سیاه پوش جد شما شده دور از چشم های ما اشک میریزید ▪️همین است که زیر لب عزیز "علی ان اری الخلق و لا تری" را زمزمه میکنیم .... پدرها تاب دیدن اشک های فرزندشان را ندارند و ما ناخلف ترین فرزند شما .... به حرمت همین محرمی که آمده بیا و بر سرمان دست بکش مریض گناه شده ایم .... شفا میخواهیم ! @bavelayattashahadat2