‌ 🚩 قدم قدم تا بین الحرمین ⁉️ چگونه کودکانمان را در حال و هوای محرم بیاوریم؟ 🍛 قدم سوم: قیمه‌ی عاشورا بچه بودم. روز عاشورا، در میان دسته‌ی عزاداری شیب خیابان ولنجک را بالا می‌رفتیم. همه بیرون آمده بودند، مشکی پوشیده بودند و سینه می‌زدند. خیلی‌هایشان شربت می‌دادند و برخی شیر. چهره‌های متفاوت زیاد بود. مذهبی و غیرمذهبی. چادری و غیر چادری. جوان و پیر و بچه. پشت درب برخی خانه‌ها، صف طولانی برای نذری امام حسین بود. یکی از این خانه‌ها، خانه‌ی پدربزرگ من بود. با دسته داخل آن می‌شدیم. به یاد اباعبدالله که پدر علی‌اکبر شهید بود، دسته به دیدار پدربزرگم می‌رفتند. تمام عشق من این بود که تاسوعا و عاشورا از دسته بروم آنجا و غذا بکشم و دیگ بشویم. تا لحظه‌ی آخر پدربزرگم می‌دوید تا به همه غذا برسد. بوی قیمه‌ی عاشورا کل محله را برمی‌داشت و عده‌ی زیادی جمع می‌شدند. به بعضی‌ها برنج خالی می‌رسید و به بعضی‌ها فقط ته‌دیگ. اما همه به اسم قیمه‌ی امام حسین می‌بردند. سال‌ها پیش یک هفته قبل از محرم، پدربزرگم در میان دیگ‌های هیئت، اربابش را دید و رفت. چند سال بعد هم مادربزرگم به او پیوست. آرزوی آن قیمه‌ها بر دلم ماند. 🌱 ما در هیئت کودک سعی می‌کردیم هر شب نذری درست کنیم و طعم قیمه‌ی امام حسین را زیر زبان بچه‌ها نگه‌داریم. گاهی یکی ماکارونی می‌پخت و یکی ساندویچ مرغ. گاهی هم نان و پنیر و خیار و گوجه. یکبار یادم هست یکی از بچه‌ها گفت نان و پنیر دوست ندارم، پرسیدم چه دوست داری؟ گفت پیتزا. گفتم کاری ندارد، من تبدیلش می‌کنم به پیتزا. عجی مجی لا ترجی و انگشتم را به لقمه‌اش اشاره کردم و گفتم حالا امتحان کن. خورد و با چشمانی گشاد گفت مزه‌ی پیتزا می‌دهد. از آن به بعد هر بچه‌ای مزه‌ای طلب کرد. سفره‌ی ما پر شد از مزه‌های مختلف، اما برای ما همه‌ی این‌ها طعم قیمه‌ی امام حسین را می‌داد. 📝 حجت‌الاسلام‌والمسلمین احمدرضا اعلایی @mamanogolpooneha