درس عبرت بگیر
از بُزهای اطرافت حذر کن
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
بُزی با الاغی به یک دِه مکان
طویله کنارِ هم و همزبان
بُز قصه بودش حسود و فضول
الاغ لاجرم کرده او را قبول
بُز بی خرد فتنه ای ساز کرد
یکی نقشه ی تازه آغاز کرد
بگفتا که تو زحمتت بُد زیاد
جواب تلاش ترا کس نداد
بدون تو بیچاره صاحب بود
به ظلم و ستم بر تو راغب بود
مرا بین که اینجا خورم تا سحر
نه باری برم نه کِشم درد سر
تو جبران نما محنت و کار او
مشو بیش از این همدم و یار او
بزن خود زمین و به لَنگ بیدلیل
نشان ده که گشتی زدستش علیل
پس از آن بیا پیش من ای رفیق
چرا که تو باشی کنارم شفیق
فریب آمد و حیله شد چاره ساز
به جانش همی آتشی پر گداز
الاغ در رهی چاله ای را نشان
در آن پا نهاد ونگون شد همان
ز بخت بدش پا شکست ناگهان
به سوی طویله به زحمت روان
بُز قصه از حیله اش شاد شد
نصیبِ الاغ درد و غم باد شد
الاغ ارزش اش شد عیان
شده صاحبش مانده و ناتوان
بشد مضحک بُز در آن روزگار
حسادت زدش ضربتی آشکار
الاغ شد دچار عفونت شدید
حکیمِ سُتُوران بیامد بدید
بگفتا که دارو دهم بَهرِ او
شده این عفونت همی زَهرِ او
جگر را بجوشان و با کاه ده
ز بُز باشد البته او را بِه
سر بُز جدا شد بدون درنگ
حسادت سرش زد به آنی بِسنگ
سزای حسادت امانش نداد
به جانش شرر شد ز پا او فِتاد
شنیدی حکایت از آن درس گیر
مشو بر حسادت تو جانم اسیر
مکن حیله در کار مردم بسی
بدست خودت خود به کیفررسی
شنو از منِ شاعر (بیقرار)
حسادت مکن تا شوی رستگار
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌹شعری از شاعر اصفهانی بازنشسته عزیز استاد جواد تمیزی فر متخلص به بیقرار اصفهانی
❤️کانال
#بازارچه_کسب_و_کار
🆔
http://eitaa.com/bazarche_kasbokar