⚫️ در گذشته سانسور
#پستان واکنون
#سینه
✍️وقتی رئیس دست ردبه
#چیزم زد !
لیلی گلستان در گفتگو با ایسنا گفته:
برای ممیزی یک کتابم برای عبارت
#دست_رد_بر_سینهاش_زد... .اصلاحیه آمد که این را بردارید و به جای
#سینه #چیز دیگری بگذارید !!!
بر این اساس، متن اصلاح شده یک مجموعه داستان ایرانی را که بعد از اصلاح و ممیزی در صف انتشار است، در ادامه میخوانید:
نکته:
نویسنده برای پیشگیری از هرگونه شائبه به جای کلمه «سینه» از «چیز» استفاده کرده است.
وقتی رئیس دست رد به «چیزم» زد و با وام موافقت نکرد، راهی خونه شدم.
غم سنگینی توی «چیزم» حس میکردم و احساس میکردم دنیا به آخر رسیده.
تا غروب توی کوچهها گشت زدم و دست آخر، شب با بچهها رفتیم هیئت «چیز» زنی.
یه کم خالی شدم.
صبح وقتی از خواب بیدار شدم کمی خس خس «چیز» داشتم؛ فکر کنم «چیز پهلو» کردم !
یه پرنده لب پنجره نشسته و به من زل زده بود انگار داشت میگفت: دوباره برو پیش رئیست و «چیزتو» سپر کن و بگو این وام حق منه......
بعد پر زد و رفت «چیز کش» آفتاب... قلبم به تپش افتاده بود و حس میکردم امید توی قفسه «چیزم» جریان پیدا کرده...
راه افتادم و با خودم گفتم اولین جملهای که به رئیس میگم باید این باشه:
آقای رئیس !
برادر عزیز !
ما خودمون *چیز سوختهایم* ، چرا ما رو تحویل نمیگیری ؟
برای این که دچار استرس نشم، سر راه یه شربت «چیز» خریدم و با آب معدنی خوردم و راه افتادم.
به اداره که رسیدم رفتم دفتر رئیس. «چیزمو» صاف کردم و گفتم: چند دقیقه با رئیس کار دارم. میخوام با ایشون «چیز» به «چیز» حرف بزنم، مرد و مردونه.
داخل شدم. رئیس «چیز» دیوار وایستاده بود و داشت خیابون رو نگاه می کرد.
هنوز سلام نداده بودم که گفت: اگه میخوای سنگ این جماعت تازه به دوران رسیده رو به «چیزت» بزنی،
بهتره برگردی پشت میزت !
«چیزمو» صاف کردم و گفتم: نخیر قربان بنده برای عرض دیروزی دوباره مزاحم شدم.
احساس کردم رئیس زیاد حالش خوب نیست و کمی شنگوله !
ته مانده شربت «چیز» رو درآوردم و دادم بهش و گفتم:
مرهم «چیز درده» از هر نوعش خوشش اومد. لبخندی زد و گفت:
تو هم کارمند خوبی هستیها.
گفتم: ما «چیز چاک» شمائیم.
بعد هم دستم رو گذاشتم روی «چیزم» به نشانه احترام.
گفت: خب حالا چی میخوای ؟
رئیس که شربت «چیز» رو خورده بود و درد «چیزش» بهتر شده بود، گفت: چیز :مالامال درد است !
ای دریغا مرهمی...
😂🤔😡😫😩
🌷🕊
@bazgashtaznimehrah