اصفهان که بودیم یه پیرزن سراغ حاج احمد رو می‌گرفت. وقتی حاجی برا سر کشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو رفت... یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر و می‌گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده... بعد فهمیدیم پسر پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان... اما حاج احمد بخشی از ارثیه‌ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده تا ديه رو پرداخت کنن و این جوری پسر پیرزن آزاد شده بود... 📚کتاب زندگی به سبک شهدا،ناصر کاوه خاطره ای از زندگی سرلشکر ،حاج فرمانده لشگر نجف اشرف @becha_nejebad