زبان با بی زبانی با هر آنچه در توان دارد تمنای بیان از آسمانی بیکران دارد سیاهی شب از موی سیاهش بود می دانی نیازی هم به گفتن نیست از او روز، جان دارد بخوان آیات را و بنشین تا برای تو بگویم او چگونه رحمتی با میهمان دارد خداوندا چگونه می توانم بر زبان آرم چه مادر! دُرّ؛ و باباایی! امیر مؤمنان دارد پیمبر سجده بود و روی دوشش طفل بازیگوش عجب لبخند شیرینی به لبها بی گمان دارد _ آری _ رفت و جای منبر او را دو روز این دارد و بعد دو روزی نیز آن دارد یکی دستور قتل مادرش را داد و آن دیگر مدال افتخار آتشی بر آشیان دارد بگویم .... بین بیست و پنج سال آیینه پنهان بود اگر چه خار در چشمان و در حلق استخوان دارد بگیر این بیت بی آرایه ام را ... ساده می گویم برای گفتنش جان می دهم گر میل جان دارد هزاران سال مکتوب ست تاریخ؛ ای سیاهی ها! کسی در طول تاریخ از بهتر، نشان دارد؟! را نیز آنگونه به خون آغشته کردند و از آن روز آسمان از شرم، آشوبی نهان دارد ادامه دارد