🌺حملهی تروریستی به حرم امن!
توی رواق امام خمینی، حرم امام رضا نشستهام. گرم است و عطرآگین.
قاری از (إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً) میخواند. صفهای نماز منتظر اذان مغرب نشستهاند.
چهل روز قبل همین ساعت، همین دم اذان مغرب، حرم برادر همین امام رضای غریب؛ شد آنچه نباید. لالهها از ضریح جوانه زدند و کبوترها به آسمان پرواز کردند.
خیالست سیال و رها. با خودم فکر میکنم.
نگاهی به صفهای منظم نماز داخل رواق میاندازم، دختر بچهای از مادرش شکلات میگیرد و ساکت کنار جانماز مادر مینشیند.
پسری کلاه کاموایی سر کرده و بین صفها آتش می سوزاند.
خادمی برای پیرزنی که با قد خم آمده و دور کمرش را با روسری گلدار و بزرگی بسته، با چوپپر سبز جا باز میکند.
دخترک نوزادی توی کالسکهی صورتی، گوشهی لبهایش را به خیال شیر در خواب میمکد.
خادمی پشت بیسیم نگران نظم صفهای نماز (رضوان یک را صدا میکند)
زنها بی وقفه میروند و میآیند و جا گیر میآورند برای نماز خواندن.
خیال است، سیال و رها، تروریستی تفنگ به دست از درب جنوبی، پیش میآید. صدای گلولهها، صف نماز را بهم میریزد، دخترک نوزاد از خواب میپرد و جیغ میزند. تروریست جلو میآید و کمر پیرزن توان ندارد که بلند شود.
پسرک کلاه کاموایی را از ترس تا روی چشم هایش میکشد.
خادم پشت بیسیم با داد رضوان یک را صدا میزند و روی زمین میافتد.
زنها چادرهای سفید نمازشان رنگ خون میگیرد و مثل برگ پاییز کف رواق میریزند.
بلند میشوم؛ شکلات دختر بچه به پایم میچسبد. از ترس جان پشت ستونهای رواق جا میگیرم، صدای گلولهها نزدیک میشود.
زیر لب امام رضا را صدا میزنم و دیگر چیزی نمیفهمم.
لعنت به این خیال سیال و رها.
اذان تمام میشود.صف بلند میشود، نماز را اقامه میکنیم. دخترک نوزاد هنوز توی کالسکه خواب است، پیرزن دانههای تسبیح تربت را شماره میکند. دختر شکلات به دست، آب دهانش را با پشت دست پاک میکند. پسرک کلاه کاموایی را درآورده، خادم بیسیم را روی زمین گذاشته و نمازش را میخواند.
مکبر برای سلامتی سربازان اسلام، از جمع صلوات میگیرد.
#سواد_روایت
#رسانه_بهشت
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_دختران_بهشت_ثامن_الائمه
🆔
@behesht_media