ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت
من ضرر از آرزوهای بلندم ديده ام
غافل از محشر شدن يک عمر، سودم را گرفت
وای از بی خیریِ اين چشم بی تقوا شده
اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت
غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم
کم کم اين غافل شدن حال سجودم را گرفت
من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد
آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت