ای یاکر یم خسته چه کردند با پرت این زهر پر شراره چه آورده بر سرت از لحظه ای که رنگ نگاهت کبود شد رنگی دگر گرفته مناجات خواهرت با اینکه ای غر یب، تو بودی امام شهر اما کسی نخواند نمازی به پیکرت تابوت را نشانه گرفتند به تیرها آن هم کجا به پیش دو چشم برادرت دلهای ما به یاد تو ای بی حرمترین پر میزند به سمت بقیع مطهرت تا کِی لبم به خاک بقیعت نمیرسد بر آستان پا رفیعت نمیرسد