امشب با پای دل برویم خانه امیرالمؤمنین. خدایا امشبب خانه حضبرت چه خبر است؟ علی در بستر مرگ است و مشغول نماز امشب بگو خادم به مسجد خسرو خوبان نمیآید شب یتیمی اربابمان حسبین اسبت؛ شبب یتیمی خانم زینب کبری اسبت؛ خواهران، امشب با زینب کبری هم ناله بشببوید. هی میآید کنار بستر بابا، مثل پروانه دور بستر بابا میگردد، به صورت زیببای بابا نگاه میکنبد، هی میگویبد بالاخره خوب میشبی بابا، بالاخره زخم سرت خوب میشه بابا، بالاخره از جات بلند میشی یتیمی دامن مادر گرفته اشک میریزد امشبب بچه های کوفه هم یتیم شبدند. هی میپرسبند: مادر، آن آقایی که هر شب برای ما نان و خرما میآورد چرا دیگر نمیآید؟ آن آقای که مثل پدر هر شب ما را نوازش میکرد چرا نیامد؟ یتیمی دامن مادر گرفته اشک میریزد که ای مادر چرا غمخوار ما طفلان نمیآید