چه کردند با بدن پاک عزیز زهرا! وقتی بنی اسد آمدند کربلا، دیدن این نانجیب ها بدن های کشته های خودشان را دفن کرده اند اما بدن عزیز زهرا روی زمین کربلا است.
میخواستند بد نها را دفن کنند اما بدنها را
نمیشناختند. آخر سر در بدن ندارن متحیر ایستادند.
یکدفعه دیدند آقایی سوار بر اسب وارد شد.
بنی اسد بیایید کفن با خود بیارید
مگر خبر ندارید حسین کفن ندارد
بنی اسد من این بدن ها را خوب میشناسم. این بدن بی سر، بدن بابای غریبم حسین است. این بدن قطعه قطعه، برادرم علی اکبر است. این بببدن قاسم است.
آن ببدنی که کنار شط فرات دست ندارد، بدن عمو جانم عباس است.
بنی اسد بروید یک قطعه بوریا بیاورید.
مگر به کربلا کفن، به غیر بوریا نبود
مگر حسین فاطمه، عزیز مصطفی نبود