🍃بهانه بودنم دفتر بدی‌های دنیا هر بار که ورق می‌خورد خیال می‌کنم به برگ آخر رسیده‌ است امّا گویی این دفتر، تمامی ندارد. بدی پشت بدی،‌ بدی پشت بدی. بدی‌های دنیا وقتی به اوج می‌رسند با خودم می‌گویم دیگر بدتر از این نمی‌شود امّا گویی روی دست هر بدی، بدی‌های زیادی هست. امروز یک برگ دیگر از دفتر دنیا را برایم ورق زدی یعنی همچنان باید منتظر باشم که پس از این برگه،‌ برگه‌های دیگری هم باشد؟! و بدتر از این هم می‌شود؟ وقتی بار سنگین بدی را امروز روی دوشم احساس کردم منتظر بودم قامتم بشکند، ولی نشکست باید نفسم بند می‌آمد، امّا نیامد باید دلم تکه تکه می‌شد، امّا نشد. فهمیدم در کنار همۀ‌ بدی‌ها این تویی که هستی و دست می‌گیری هستی و نقطۀ اتّکا می‌شوی و هستی تا نفس بالا بیاید. یقین دارم که امروز این دست تو بود که روی سینه‌ام نشسته بود و گرنه قلب من این قدرها قوی نیست در برابر حملۀ ناجوانمردانۀ دنیا توان تپیدن داشته باشد. هر چه قدر بگویم، باز هم حقش ادا نمی‌شود ولی بگذار باز هم بگویم: ممنونم که هستی. شبت بخیر بهانۀ بودنم!