طرماح گفت:سمعا و طاعتةً و نامه را گرفت و به سوی شام حرکت کرد🥰 معاویه در باغ قصرش بود که عمر وعاص خبر رسیدن یکی از شاگردان علی را به او رساند. معاویه فورا دستور داد بساطی رنگین پهن کنندتا شکوه آن،طرماح را تحت تاثیر قرار بدهدو او را به لکنت بیندازد.🙁 طرماح وقتی وارد شدو آن فرش های رنگین و بساط مفصل را دید، بی اعتنا با همان کفش های خاک آلودش قدم بر فرش ها گذاشت و خود را به معاویه رساند👌 همان طور که او بر مسندش لمیده بود،طرماح نیز لم داد و پاهایش را دراز کرد.✌️ اصول روابط بین الملل را نگا کنید😉 اطرافیان معاویه به طرماح اعتراض کردند، اما او گفت:تا آن مردک(معاویه)پاهایش را جمع نکند،من هم پاهایم را جمع نخواهم کرد.💪 امروزه به اینها زبان بدن در دیپلماسی می گویندکه اگر او پایش را روی پای دیگر انداخت،طرف مقابل هم مقابله به مثل کندتا از شأنش کاسته نشود،حال ببینید صحابی علی(ع)چگونه آبروی ایشان را حفظ کرد؟!👌🥰