یک شب در بین نیروها مسابقه انداختند. قرار شد سید با یکی دیگر از پرسنل کشتی بگیرد. سید گفت: «هر کسی که باخت باید ظرف شام همه نیروها، حتی سربازها را بشورد.» سربازها همه جمع شدند تا سید را تشویق کنند. طرف مقابل بدن بسیار ورزیده ای داشت. از آن هایی بود که سربازها رابطه خوبی با او نداشتند. این مسابقه به سی ثانیه نکشید، سید مجتبی با ضربه فنی پیروز شد. بارها شده بود كه وقتی فوتبال بازی می کردیم با تیم سربازها می ایستاد. شده بود رازدار آن ها. هر كدام از سربازها كه مشكلی داشت با سید مطرح می كرد، می دانست كه سید بهترین مشاور است، آن سربازها می گفتند: «تا حالا هیچ یک از پرسنل با ما این طور برخورد نكرده. هیچ كس مثل سید به ما اهمیت نداده.»
🌷 فراموش نمی کنم یكی از آن ها تا پاسی از شب بیرون محوطه با سید مشغول صحبت بود. می گفت: «عاشق شدم! همه هوش و حواسم جای دیگری است! سید ساعت ها با او صحبت كرد. او با كلامش به عشق او جهت داد.
قسمتی از کتاب علمدار
شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
@alaamddar
🌹یازهرا🌹