استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۱: 🔸... خرج خانوادۀ پدری‌ام زياد بود و درآمد مغازه‌‏مان برای مخارج آنان، من و همسرم کفایت نمی‌کرد؛ برای همین من دنبال كار هم بودم؛ ولی اگر مشغول كار می‌‏شدم، ممکن بود که نتوانم تحصيلاتم را ادامه دهم؛ در نتیجه، با سختى زندگى می‌‏كرديم. 🔸در آن زمان، خداوند مهرْبان، دخترى به ما داد كه قدمش مبارک بود و وضع مالی ما كمى به‌‏تر شد. 🔸بد نيست جريانی را نقل كنم تا معلوم شود كه چگونه وضع ما به‌‏تر شد. 🔸در آن روزها يكی از خویشاوندان به خانۀ ما آمد و یک يا يک‌‏ونيم كيلو نبات ريز كه هر كيلو ۳۰ يا ۳۲ ريال بود، به عنوان سوغاتی آورد. او شب در خانۀ ما ماند و در میانۀ صحبت‌ها گفت: «آخوندها (روحانی‌‏ها) مفت‌‏خورند! اگر مردم چيزى به آنان ندهند، نمی‌‏توانند زندگی‌‏شان را بگذرانند!» 🔸من و همسرم خيلی ناراحت شديم؛ امّا چون مهمان بود، چيزى به او نگفتيم. 🔸فردای آن شب، او رفت و من برای بدرقه‌اش، تا نزديک حرم مطهّر حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ و پاى ماشين‌‏هاى تهران رفتم. 🔸هنگامی که به خانه برگشتم، ديدم که همسرم خيلی ناراحت است و گريه می‌‏كند. 🔸علّتش را پرسيدم. گفت: «سخن ديشبِ فُلانی، به من خيلی سخت و گران آمده. ما با اين‌‏همه مشكلات زندگى كنيم و هر سختى را تحمّل کنیم و ديگران به ما مفت‌‏خور بگويند؟! چرا؟! چرا بعضی این‌قدر نفهمند؟! مگر او چه آورده بود كه این مطلب را گفت؟!» 🔸سپس با گريه گفت: «به مادرم، حضرت زهرا، ـ عليها السّلام. ـ هرگز من نباتی را كه او آورده، مصرف نخواهم كرد و به خودش باز خواهم گرداند و خواهم گفت كه دیگر دربارۀ ما و بقیّۀ روحانی‌ها، این‌طور حرف نزند.» 🔸من براى آرام‌‏كردن همسرم گفتم: اوّلاً: هر كسی با سخنانش باطن و حقیقت خود را آشکار می‌کند؛ ثانیاً: مگر كار روحانيّت، كار نيست؟ مگر کار، تنها بيل‌‏زدن، كشاورزی‌‏كردن و زحمت‌کَشیدن در كوره‌‏پزی‌‏ها است؟ اگر ‏چنين است، چند درصد جامعه، كار می‌‏كنند؟ فرض كنيم ۵ درصد؛ پس ۹۵ درصد آن، مفت‌‏خور هستند؟! مگر اساتيد دانشگاه‌‏ها، فرهنگيان، پزشكان، دانشجويان و نويسندگان چه می‌‏كنند كه روحانيّت نمی‌‏كند؟ روحانی‌‏ها شب و روز در حوزه‌های علميّه، مشغول تحصيل و پِژوهش هستند يا در شهرها و روستاها، با مشكلات زيادی، دين مقدّس اسلام را تبلیغ می‌کنند؛ امّا اشخاص نادان، آنان را بی‌‏كار می‌دانند، زحمات و خدمات ايشان را ناديده می‌گیرند و درآمدشان را، اگرچه كم باشد، زياد می‌شُمارند، دربارۀ آنان سخنان بی‌جا و نادرست می‌گویند و در روز قيامت باید جواب خدا را بدهند. 🔸همسرم گفت: «من تحمّل شنيدن واژۀ "مفت‏خور" را ندارم و اگر پس از این، كسی آن را بگويد،... .» 🔸آن شب، او خيلی ناراحت خوابيد و فردايش گفت: «اگر اجازه بدهى، من از دختر همسايه كه فرش می‌‏بافد، فرش‌‏بافی ياد می‌‏گيرم و فرش می‌بافم. تو هم به تحصيلاتت ادامه بده و از هيچ كس با منّت، چيزى نگير.» گفتم: تو بچه‌‏دارى و خانه‌داری می‌کنی. مهمان هم كه می‌‏آيد. گفت: «همۀ اين‌‏ها را تحمّل مى‏كنم؛ ولی منّت نمی‌‏كَشم.» 🔸به‌شوخى گفتم: واقعاً دختر حضرت زهرا ـ علیها السّلام. ـ هستى. ایشان هم همۀ كارهايش را خودش انجام می‌داد و از هیچ کس منّت نمی‌کشید. همسرم گفت: «من یک موی او هم نمی‌شوم. فِداى چنين مادرى شَوَم كه حتّى در روزهاى پایانی عمرش هم كارهايش را خودش انجام می‌داد! گفتم: تو از من مُلّاتر شده‌اى؟! گفت: «از تو ياد گرفته‌‏ام.» 🔸او چند روز به خانۀ همسايه رفت و از دخترش فرش‌‏بافی ياد گرفت. من با قرض، دستگاه فرش‌‏بافی و وسايل آن را خریدم. او در خانه، مشغول كار شد و حدود ۲۴ سال است كه به این کار ادامه داده است و اکنون که من دارم این مطالب را می‌‏نويسم، او روى دستگاه فرش‌‏بافی نشسته، بر فرش، تِرِق‌‏تِرِق گره می‌‏زند تا با کمک خداوند مهربان، زندگى مختصرمان را بچرخانيم و نیازمند اشخاص پَست و منّت‌‏گذار نباشيم. 🔸او واقعاً آرامش‌‏بخش دل و زندگى من است و من براى او ارزش بيش‌‏ترى قائلم و موفّقيّت‌هایم را از عنایات خداوند والا، توجّهات ۱۴ معصوم ـ عليهم‏ السّلام. ـ ، دعاهاى پدر و مادرم و خدمات شبانه‌‏روزى همسرم می‌‏دانم و از او راضی هستم؛ خدا از او راضی باشد. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۸. @benisiha_ir