🦋 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🦋
🌦 طلوع باران 🌦
🦋 جلسه نوزدهم 🦋
🌈 معاد ابراهیمی 🌈
خداوند در آیۀ 260 سورۀ بقره میفرماید:
"وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتٰى قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ."
و هنگامی که ابراهیم گفت: «پروردگارا، به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» [خداوند] فرمود: «مگر ایمان نداری؟» گفت: «چرا، ولی برای اینکه قلبم مطمئن شود.» فرمود: «پس چهار پرنده را بگیر و قطعهقطعه کن؛ سپس هر جزئشان را بر کوهی بگذار. آنگاه آنان را بخوان تا با شتاب به سویت آیند؛ و بدان که خداوند عزیز حکیم است.»
این آیه از گفتگوی یک پیامبر اولوالعزم با خدایش میگوید. اما ما باید علاوه بر معنای ظاهری، دنبال تفسیر انفسی باشیم؛ یعنی جای نفس و حرکت و صعود آن را در آیه پیدا کنیم.
"رَبِّ"؛ إحیای اموات، به ربوبیت خدا برمیگردد که همانا ایجاد شرایط و دادن اختیار اذنی - نه مطلق- است. ربوبیت هم جامع جمال و جلال است که اسماء جلال، در موت و دفع و رفع خودیها و مراتب نازل وجود کار میکنند و اسماء جمال، در إحیا و عروج و تعالی مراتب وجود. هردو هم در مسیر تجرد انسان هستند؛ منتها بسته به اینکه هرکس آگاهانه به این ربوبیت تن دهد یا متوهّمانه تحت ربوبیت شیطان و هوای نفس درآید، تجرد سعادتی یا شقاوتی پیدا میکند.
"أَرِني"؛ حضرت ابراهیم (علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) از خدا رؤیت میخواهد، نه علم و دانایی. ایمان و عقیده دارد؛ اما میخواهد در عالمش برود، ببیند و به شهود و اطمینان قلبی برسد. در امور مادی، اطمینان و یقین، بیشتر با دیدن و شنیدن و لمس کردن حاصل میشود، تا علم و فهمیدن. در معنا نیز مشاهده، اثری دارد که علم ندارد و لذا یقین، نیازمندِ دیدن، دریافت کردن و تخلّق است. چنین یقینی با از بین بردن نقاط مجهولِ موضوع، خطورات نفسانی موهوم را پاک میکند، دل را از اضطراب میرهاند و به آن آرامش میدهد تا به عالم آن موضوع وارد شده، به حقیقتش متخلّق گردد.
"كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتٰى"؛ ابراهیم به زنده شدن مردگان، شک نداشت و قصدش این نبود که قدرت خدا را بر این کار ببیند تا مطمئن شود؛ وگرنه متناسبتر بود که آخر آیه، اسم «قدیر» یا «قادر» الهی بیاید، نه «عزیز» و «حکیم». تقاضای او مثل حضرت عزیر نبود که مردهها را دید و تعجب کرد خدا چطور آنها را زنده میکند. او حتی نمیخواست مظهر «محیی» شود و ببیند که خودش قدرت این کار را دارد؛ بلکه میخواست إحیای مردگان را از آن جهت که فعل خداست، ببیند و کیفیت حضور خدا را در این امر مشاهده کند. این از نهایت دقت، ادب، اخلاص و خداخواهی آن حضرت بود و برای همین ویژگیها بود که خلیل شد و به مقام امامت رسید.
"فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ"؛ خداوند به این سؤال فطری و طلب وجودی ابراهیم پاسخ داد و فرمود چهار پرندۀ خاص را بگیرد و قطعهقطعه کند. "صُرْ" از ریشۀ "صیر" به معنیِ میل دادن، عطف کردن، إرجاع و حصول انس است تا جایی که وقتی آنها را میخواند، با عشق به سویش بیایند. یعنی با آنها انس بگیرد و بدون اینکه وحشت کنند، عادتشان دهد؛ تا وقتی هم مردند، انسشان باقی بماند و فاصلۀ بین إماته و إحیایشان بسیار نزدیک و کوتاه شود، به قدرِ "ادْعُهُنَّ".
"عَلى كُلِّ جَبَلٍ"؛ جبل در عالم ماده، کوه بزرگ است و در معنا به عظمت روح اشاره دارد.
آری؛ بدن میمیرد و آنچه در جان موجود میماند و او را به سوی محیی خود میکشاند، انس و علقهای است که با او دارد؛ "الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ" .
این انس که علت إحیا میشود، فرد را از مردگی درمیآورد و به او حیات نو و برتر میدهد. اما به بدن مربوط نیست؛ بلکه همان فطرت است که با نفخ روح و تعلیم اسماء در جان انسان نشسته و در الست از او عهد گرفته شده است.
به سبب این انس، همۀ انسانها "كادِحٌ إِلى رَبِّكَ" و ناگزیر به سوی او برمیگردند؛ "إِلَيْهِ راجِعُونَ" و "إِلَيْهِ الْمَصيرِ" .
هرچند اینکه در جلوۀ جمال به او برگردند یا در جلوۀ جلال، به خودشان بستگی دارد.
ادامه دارد...
#مرگ
#ماهیت_مرگ
#تولدی_دوباره
برگرفته از بیانات استاد عزیز سرکار خانم لطفی آذر
@bentolhodahasanabad
🦋 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🦋