🕋دمی با قرآن🕋
از عشقی که در قلبش بود گفتم برات؟🥺♥️
ساعت پنج و شش عصر رسید کربلا. فکر می کرد اون لشکر سی هزار نفره که در ظاهر پیروز شدن،لشکر حسین اند.رفت سمت لشکر، پرسید: مولای من کجاست؟گفتن: مولای تو کیست؟ گفت: «پسر علی بن ابی طالب». گودال رو نشونش دادن🖤
فهمید ورق برگشته. فهمید دیر رسیده.کاش بصره اینقدر از کربلا دور نبود...! رفت سمت گودال. نگفت دیر شده! نگفت «ببخش حسین جان نیامدم به یاری ات»! نگفت «لیاقت نداشتم با تو باشم»! ناامید نشد. گفت «مولای من! لحظاتی دیگر می آیم زیارت...» و زد به دل لشکر، محاصره شد، شهید شد، افتاد نزدیک گودال.😭
آهای کسایی که فکر می کنید جا مانده اید! «هَفهاف بن مهند راسبی بصری» هم جامانده بود...دیر رسید...ولی راه رو درست رفت، به وظیفش عمل کرد، خدا هم دستشو گرفت و شد اولین زائر و آخرین شهید عاشورا؛ اینه که خدا میفرماد: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ؛ و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و خدا با نيكوكاران است».(عنکبوت ۶۹).
خدایا ما هم آرزوی شهادت داریم، خودت راهو نشونمون بده و دستمونو بگیر...
🍃پنجشنبه ۸ مهر🍃