چرا در هر ديني انسان توان خروج از آن را دارد ولي در اسلام کشته ميشود؟ اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يک امر دروني و قلبي ، قابليت اجبار کردن يا اجباري شدن را ندارد ؛ پس به اين معنا نيست که در دين و دين داري هيچ نوع اجباري وجود ندارد و يا مي شد در دين اجبار باشد اما خدا آن را برداشته ؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست. اما ارتداد اصلاً ارتباطي با حوزه اعتقاد فردي ندارد ، بلکه حقيقتي اجتماعي است ؛ به همين خاطر اولين شرط ارتداد ، اظهار کردن ارتداد است . معناي دقيق تر آن موضع گيري در مقابل اسلام در جامعه است ؛ بنابراين مربوط به جامعه مي شود و يک جرم اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي است. نکته قابل اهميت این که راه رشد و سعادت و حق از راه گمراهي شناخته شده ؛ پس چه نيازي به اجبار است ، وقتي که راه حق روشن و آشکار است؟! در نتيجه هر کس مي تواند به دنبال حقيقت بوده، آن را از روي فکر و استدلال خود برگزيند، بدان عمل کند و هيچ حکمي بر او بار نشود . خود او در خصوص اعمال و رفتار و عقايدش تنها در پيشگاه خداوند در قيامت پاسخگو است . ارتداد در صورت اظهار و عناد و موضع گيري در مقابل اسلام مطرح مي شود که مسئله اي اعتقادي و فردي نيست. يعني اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست، مى ‏تواند دين ديگر را انتخاب کند، اما در جامعه‏اى که قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسان‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى بر اساس اعتقادات و باورهاى دينى شکل گرفته که هر يک از اين موارد، کارکردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيرى نموده و درصدد تخريب آن ها باشد. اسلام با وضع چنين حکمى جلوى مفاسد احتمالى (که برخى نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است که در ذيل به نمونه هايى از اين مفاسد اشاره مى کنيم: 1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان درونى در سطح بالا نيستند، بلکه برخى افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مى دهد. 2- اگر اسلام جلوى اين روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى عليه دين صورت مى گرفت . 3- گسترش افکار انحرافى در جامعه که از طرف افراد مرتد ايجاد مى شود، نيروى مسلمانان را از جهت کمّى و کيفى مورد تهديد قرار مى دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزى بر اساس نيروهاى اسلامى در جامعه، غير ممکن خواهد بود. آنچه در روايات در مورد حکم ارتداد بيان شده، در زمانى است که انکار دين اسلام جاحدانه باشد، يعنى شخصى به رغم حقانيّت دين اسلام ،به جهت انگيزه‏هاى نادرست از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيرى نمايد. در عين حال اگر فردي اصرار در ابراز عقيده خود و تبيين نادرست بودن دين قبلي خود دارد ، مي تواند از تحت حمايت جامعه اسلامي و قوانين آن خارج شده ، در محيطي ديگر به نشر اين عقيده خود بپردازد . در هر حال اساس حکم ارتداد امري عقلاني و مورد تاييد ساختارهاي اجتماعي است . در انتها توجه به اين نكته هم ضروري است كه حکم ارتداد در اديان آسمانى ديگر (ميحيت و يهود و زرتشتي) نيز بيان شده (1) طبيعى است که هر دينى براى محافظت از کيان خود، راهکارهايى را براى وحدت پيروان انديشيده باشد. همچنين حكم مرتد حقيقي در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (2) اما نه هر انکار و تشکيکي در دين اسلام ارتداد محسوب مي شود و نه هر فردي به صرف تغيير دين و اعلان آن ،خونش مباح شده ،اعدام مي شود ؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند اعدام نيست ؛ در نتيجه از چهار قسم مرتد ملي و فطري (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطري مرد به اتفاق بسياري از فقها ، آن هم در شرايط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است و در خصوص ديگر گروه ها رفتار و برخوردهاي متفاوت ديگري اعمال مي شود. (3) پي‏نوشت‏ها: 1. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنيه، فصل 13؛ عهد جديد (انجيل)، نامه‏اي به مسيحيان عبراني، بند 10. 2. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 118. 3. عبد الکريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، ص 840. 🔹🔸 ⇝ پرسمان اعتقادی https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0 🔺فقط به اشتراک بذارید👌 ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐