💢مادر امام رضا علیه السلام💢 @Porseman_channel طبق نقلها ایشان کنیزی از اشراف غیر عرب بودندلیکن با اعراب بزرگ شده بود كنيز مولده بودند (جارية مولدة)، كنيزى را گويند كه در بين عربها متولد شده و با اولاد آنان بزرگ شده و با آداب و رسوم ايشان پرورش يافته باشد. و اسمشان خیزان سمانه مرسیه نجمه شقراء نوبیه تکتم ... أمه أم ولد تسمى الخيزران المرسية و قيل شقراء النوبية و اسمها أروى و شقراء لقب لها. 📒كشف الغمة في معرفة الأئمة ؛ ج2 ؛ ص259 📘عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 14 طبق گزارشی از شیخ صدوق، هنگامی که امام رضا(ع) از وی متولد شد،ایشان را طاهره نامیدند. 📗عیون أخبار الرضاعلیه‌السلام، ج۱، ص۱۵ حاكم ابو على از قول صولى گويد: «و دليل بر اينكه نام مادر حضرت رضا عليه السلام تكتم بوده است، اين شعر است كه شاعرى در مدح آن حضرت سروده است: 1- بهترين مردم، علي بزرگوار است كه بهترين پدر و اجداد و قوم و عشيره را داراست. 2- تكتم او را زاده است كه هشتمين پيشوا باشد در علم و حلم، و حجت الهى را بر مردم تمام كند. الدليل على أن اسمها تكتم قول الشاعر يمدح الرضا ع ألا إن خير الناس نفسا و والدا و رهطا و أجدادا علي المعظم أتتنا به للعلم و الحلم ثامنا إماما يؤدي حجة الله تكتم 📘عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج1 ؛ ص15وص27 بيهقى از صولى و او از كندى و او از ابو الحسن على بن ميثم- كه كندى در بارهاش گويد: «كسى را در باره تاريخ ائمه از او آگاهتر نديدهام».- نقل كردهاند كه: مادر امام كاظم يعنى جناب حميده مصفاة كه از اشراف و بزرگان عجم بود، كنيزكى مولده به نام تكتم خريدارى نمود، تكتم از نظر عقل و دين و احترام به مولى و بانويش- حميده- جزء بهترين زنان بود بگونهاى كه از زمانى كه در ملك جناب حميده در آمد، از روى احترام و ادب، در مقابل آن بانو نمىنشست، لذا جناب حميده به فرزندش حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام گفت: پسرم، تكتم كنيزى است كه بهتر از او كنيزى نديدهام و شك ندارم كه اگر نسلى از او بوجود آيد خداوند آن نسل را پاك و مطهر قرار مىدهد؛ او را به تو بخشيدم، با او به نيكى رفتار كن. زمانى كه جناب تكتم حضرت رضا عليه السلام را به دنيا آورد، 📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 14 ماجرای خرید این کنیز با فضیلت را کلینی چنین روایت نموده است هشام بن احمر گويد: موسى بن جعفر بمن فرمود: ميدانى كسى از اهل مغرب (بمدينه) آمده است؟ گفتم: نه، فرمود: چرا، مردى آمده است بيا برويم، پس سوار شد، من هم سوار شدم و رفتيم تا نزد آن مرد رسيديم، مردى بود از أهل مدينه كه برده همراه داشت. من گفتم: بردگانت را بما نشان ده او هفت كنيز آورد كه موسى بن جعفر در باره همه آنها فرمود: اين را نميخواهم، سپس فرمود: باز بياور، گفت: من جز يك دختر برده بيمار ندارم، فرمود: براى تو چه زيانى دارد كه او را نشان دهى؟ او امتناع كرد، حضرت هم برگشت، فردا مرا فرستاد و فرمود: «باو بگو نظرت نسبت بآن دختر چند است؟ بهر چند كه گفت، تو بگو از آن من باشد». من نزد او آمدم، گفت: آن دختر را از اين مقدار كمتر نميدهم، گفتم: از آن من باشد. گفت از تو باشد ولى بمن بگو: مرديكه ديروز همراه تو بود كيست؟ گفتم: مرديست از طايفه بنى هاشم، گفت از كدام بنى هاشم؟ گفتم: بيش از اين نميدانم. گفت: من داستان اين دختر را برايت بگويم: او را از دورترين نقاط مغرب خريدم، زنى از اهل كتاب بمن برخورد و گفت: اين دختر همراه تو چكار ميكند؟ گفتم: او را براى خود خريدهام، گفتم: سزاوار نيست كه او نزد مانند توئى باشد. اين دختر سزاوار است نزد بهترين مرد روى زمين باشد و پس از مدت كوتاهى كه نزد او باشد، پسرى زايد كه در مشرق و مغرب زمين مانندش متولد نشده باشد. من آن دختر را نزد امام بردم، دير زمانى نگذشت كه امام رضا عليه السلام از او متولد شد. 📕أصول الكافي / ج2 ؛ ص403