#یک_جرعه_عرفان
💢 حساب آسان
🔹وقتی حُرّ آمد محضر اباعبدالله(علیه السلام) و دو زانو نشست، خواست وارد حساب شود كه اين آقا كسی است كه آب به من داد، لشكرم را سيراب كرد و چنين و چنان كرد امّا من راه را بر او بستم و وقتی هم كه فرمود بگذار در شب تاريك بچههايم را بردارم و از اين جا بروم گفتم نه من مأمورم.
🔸نديدی وقتی حُر خواست وارد اين حسابها شود، حضرت نگذاشت و فرمود :«اِرفَع رَأسَكَ يا حُرّ»؛ سرت را بلند كن ای حُرّ‼️
🔹سرش را بلند كرد، تمام شد. فقط جمال آقا را در مقابلش مشاهده كرد. آن را هم طاقت نداشت؛ چون اول كار بود. گفت اذن بده به جهاد بروم.
🔸حضرت فرمود: قدری بنشين! حضرت او را قدری نشاند؛ قشنگ و آرام.
🌸خوشا به حالش! الان هم پهلوی حضرت نشسته است. اما آنوقت خيلی شيرين بود، تماشا داشت. همه چيزش را داد.
🔹غلام و پسرش نيز همراه او بودند. هر سه در مقابل حضرت نشسته بودند.
🍃چقدر خوب است كه انسانِ معصيت كار يك آن در مقابل آقای خودش بنشيند. تماشا دارد، آنجا ديگر بهشت است.
📚
#طوبای_محبّت (مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی)
کتاب یک - مجلس هشتم - صفحه ٨٧
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🆔
@besooyezohur