BEST_STORY
شهـــــــر بازی پارت صدو هشتم🌹 _ نیما دفعه ی آخرت باشه گوش وایسی ..... اما حالا بگو ببینم چی شنیدی
شهـــــــر بازی پارت صدونهم🌹 و مدتی بود که حسرت عاشقانه های آرش هم مزید بر آن شده بود. صدایش شرمنده بود. _ ببخشید نمی خواستم مزاحم بشم _ خواهش می کنم. _ می خوام ازت حلالیت بخوام. صدایش از بغض می لرزید. _شما چرا _ اگه من نبودم این اتفاقا برات نمی افتاد. _ اگه من به حرف آرش گوش داده بودم و گذاشته بودم با آرامش خودش همه چیز و به طاها بگه این اتفاقا نیوفتاده بود. اگه منه احمق خودکشی نکرده بود این اتفاقا نیوفتاده بود.... هر طور به قضیه نگاه می کنم می بینم اونی که مقصره منم. کمی از حرف هایش را قبول داشتم اما او که طاها را مجبور به انتقام نکرده بود اصلا روحش هم خبر نداشت....پس چیزی از گناه طاها کم نمی کرد. گاهی دلم برای تارا هم می سوخت به هر حال او هم کم سختی نکشیده بود هرچند که او تاوان اشتباهات خودش را داده بود و من تاوان اشتباهات ..... _ آرام جان .... آرش راضی به ازدواجمون نبود... می گفت طاها خواهر منو نابود کرده بعد من برم خواهرشو خوشبخت کنم. باورم نمی شد این حرف را آرش زده باشد. احتملا عذاب وجدانش بیش از آن بوده که من تصور می کردم. _ اوایل باهام سرسنگین بود.... عشق و از تو چشماش می خوندم اما خب بروزش نمی داد. حق داشت یعنی همتون حق دارید ، بیشتر از همه تو ..... بعد از اینکه آرمین خان با آرش صحبت کردن و حرفاتو بهش گفتن راضی شد.... من هم شرمندتم هم مدیونتم آرام جان ....تو برای من باعث بهترین اتفاق زندگیم شدی و من ندونسته گند زدم به زندگیت.... منو ببخش خواهش می کنم. گریه می کرد. من طاقت گریه کردن هیچ کس را نداشتم. این دختر هم بیچاره بود کم بدبختی نکشیده بود. _تارا خانم ناراحت نباشید.....من از شما کینه ای به دل ندارم.....دوست ندارم فکر من روی زندگیتون سایه بندازه.....بهم قول بدید کنار آرش خوشبخت بشید و آرش رو هم خوشبخت کنید. _ طاها همیشه می گفت آرام مثل فرشته هاست... حالا دیگه بهم ثابت شد. طاها گفته بود من فرشته ام.... از من برای او حرف زده بود..... حیف که از حرفش فقط پوزخند روی لب هایم مینشیند و بس...... من پوزخند زدن بلد نبودم اما طاها خیلی چیزها به من یاد داد. _دلم می خواست توی عروسیمون بودی ....هرچند که حق داری نخوای باشی. _ بود و نبود من خیلی هم مهم نیست.... به هر حال امیدوارم خوشبخت بشید. _ ممنونم ببخش مزاحمت شدم. من گوشی رو می دم به سارا جون. پس درست دیده بودم شماره ی سارا بود. _ الو آرام. _ سارا جون مگه قرار نبود شماره ی من و به کسی ندید. صدایش را شنیدم که گفت: تارا جان ببخشید زود برمی گردم دوباره صدایش در گوشی پیچید. _ ندادم عزیزم. گفت می خواد با تو صحبت کنه منم گفتم آرام دوست نداره کسی شمارشو داشته باشه ... آخه میدونی که بابات توی مراسم خواستگاری گفت که تو استرالیایی .... خب اونا که نمی دونن جریان از چه قراره.... خلاصه منم به تارا گفتم بیاد اینجا من خودم زنگ بزنم اونم باهات صحبت کنه. _ سارا اگه طاها بیاد اینجا چی؟ _ نمیاد اصلا بیاد چه جوری می خواد تورو پیدا کنه، هان ؟ بعدم دیگه نمی دونه که تو توی کدوم شهری که، در ضمن آرمین نمی ذاشت بابا خیلی از تو بگه. اما آرام قیافه ی طاها دیدنی بود وقتی شنید ، واقعا حس کردم روح از بدنش رفت ، بعدم که تا آخر مراسم سرش زیر بود و ناراحتیشو سر دسته ی مبل خالی می کرد. ازبس فشارش داده بود حس می کردم هر لحظه ممکنه بشکنه.خلاصه که حالش خراب بود. یادته گفتم مادرشون با طاها قهر کرده ؟ _ آره _ قبل از بله برون رفته بوده پیش آرمین و از طرف طاها و خودش و کلا خانوادگی عذر خواهی کرده بود و خواسته بوده از تو حلالیت بطلبه . بنده ی خدا انقدر شرمنده بود که نگو آخه آرش و تارا قبل از خواستگاری باش صحبت کرده بودن و خواسته بودن حرفی از تو نزنه چون مامان و بابات نمی دونن خلاصه اون بیچاره هم کلی معذب بود. شرمندگی از سر و روش میبارید.... البته آرشم خیلی شانس اورد چون مادر طاها خیلی دوسش داره و گرنه هرکی بود از ترس اینکه نکنه آرش بخواد تلافی کنه دخترشو نمی داد. آرمین همش به من میگه اگه آرام قسم نداده بود که به هیچ کس چیزی نگیم الان اصلا لازم نبود بخوایم بریم خواستگاری چون خود به خود مامان وبابا هم نمی خواستن این وصلت سر بگیره و ما هم مجبور نبودیم دور هم جمع بشیم انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده. _ هنوزم دلم نمی خواد کسی بفهمه. یه وقت زیر قولتون نزنیدا. بعدشم از کجا معلوم ... مگه آرش تونست بی خیال تارا بشه ... نه ... مامان و بابا هم اگه می دونستن بالاخره به خاطر آرش کوتاه میومدن. _ آرام جان تو چرا انقدر بدبینی؟ _ سارا جان اینا حقایق زندگیه منه. به هر حال شما هم دیگه بی خیال بشید دیگه طاها فامیلتونه _ اتفاقا آرش به تارا گفته اگه دلش کشید خان داداششو ببینه بیرون از خونه باش قرار میذاره و کلا طاها خان حق ندارن دور و ورشون افتابی بشه. 🌹🍃http://eitaa.com/joinchat/3329556492C755672