✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔸مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود
غمگين و افسرده به سطح آب زل زده بود
🔹استادی از آنجا میگذشت
او را ديد و متوجه حالت پريشانش شد
و کنارش نشست
🔸مرد جوان وقتی استاد را ديد بی اختيار
گفت: عجيب آشفتهام
و همه چيز زندگیام به هم ريخته است
به شدت نيازمند آرامش هستم
و نمیدانم اين آرامش را کجا پيدا کنم؟
🔹استاد برگی از شاخه افتاده روی زمين را
داخل نهر آب انداخت و گفت:
به اين برگ نگاه کن وقتی داخل آب میافتد
خود را به جريان آن میسپارد و با آن میرود
🔸سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب
برداشت و داخل نهر انداخت
سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت
و در عمق آن کنار بقيه سنگها قرار گرفت
🔹استاد گفت: اين سنگ را هم که ديدى
به خاطر سنگینیاش توانست بر نيروی
جريان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گيرد
حال تو به من بگو آيا آرامش سنگ را
میخواهی يا آرامش برگ را؟!
🔸مرد جوان مات و متحير به استاد نگاه کرد
و گفت: اما برگ که آرام نيست
او با هر افت و خيز آب نهر بالا و پائين میرود
و الآن معلوم نيست کجاست!
🔹لااقل سنگ میداند کجا ايستاده و با
وجودی که در بالا و اطرافش آب جريان دارد
اما محکم ايستاده و تکان نمیخورد
من آرامش سنگ را ترجيح میدهم!
🔸استاد لبخندی زد و گفت:
پس چرا از جريانهای مخالف و ناملايمات
جاری زندگیات مینالی؟!
🔹اگر آرامش سنگ را برگزيدهای
پس تاب ناملايمات را هم داشته باش
و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار
خود را از دست مده
🔸استاد اين را گفت و بلند شد تا برود
مرد جوان که آرام شده بود نفس عميقی کشيد
و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد
🔹چند دقيقه که گذشت موقع خداحافظی
مرد جوان از استاد پرسيد:
شما اگر جای من بوديد آرامش سنگ را
انتخاب میکرديد يا آرامش برگ را؟!
🔸استاد لبخندی زد و گفت:
من تمام زندگیام خودم را با اطمينان
به خالق رودخانه هستی و به جريان زندگی
سپردهام و چون میدانم در آغوش رودخانهای
هستم که همه ذرات آن نشان از حضور يار دارد
از افت و خيزهايش هرگز دل آشوب نمیشوم
و من آرامش برگ را میپسندم
👌خود را به خدا بسپار
و از طوفانهای زندگی هراسی نداشته باش
چون خدا کنار تو و مواظب توست
🌷#کانالبیتالحسینعلیهالسلام
╭══━⊰🍃🌸🌸🌸🍃⊱━══╮
http://eitaa.com/beyt_alhosein
╰══━⊰🍃🌸🌸🌸🍃⊱━══╯