بیهوا گفتم:
ناصر، بهم قول میدی رفتی بهشت شفاعت من را هم بکنی؟ یک لحظه سکوت کرد. چشم از چشمم بر نمیداشت.
گفت: اونی که باید شفاعت بکنه تویی نه من. ته ماجرا اینه که من میرم یه تیر میخورم و خلاص. بعدش بهم میگن شهید ولی تو باید حالا حالاها بمونی بدون من بالا سر سمیه ، تو مسئولیت یکی دیگه دستته اکرم. بزرگ کردن سمیه رو دست کم گرفتی.
●آنقدر جدی این جملههای آخر را گفت که باورم شد تر و خشک کردن سمیه از جبهه رفتن او هم مهمتر است.
داشتم به حرفاهاش فکر میکردم که چهار زانو نشست روبروم، دستهام رو گرفت و سرش رو انداخت پایین، «جون ناصر، اگه نیومدم، دنبال جنازهام نگرد.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
جانشین فرماندهٔ گردان حمزه لشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)#سردارشهید_ناصر_کاملی🌷
●ولادت : ۱۳۳۲/۱۰/۲ شهرری ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ طلائیه ، عملیات خیبر
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#انتشاراین_پست_صدقه_جاریه_میباشد.
https://eitaa.com/beytalheidar
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_الزینب
🌹هیات یاعلی کاشان🌹