محمود براتی برای کمک به مصدومان و شهدای عاشورای رضوی مأمور شده بود یا خودجوش برای یاری به مجروحان این واقعه در حرم مطهر حضور یافت. او میگوید:
روز عاشورای سال 73 طبق سنوات گذشته جهت راهنمایی هیأت و دستههای عزاداری در حرم مطهر رضوی مأمور شده بودم. بست طوسی تا سقاخانه محدوده حفاظتی من بود و در این مسیر رفت و آمد میکردم. ساعت 14 گذشته بود به من فیش غذای حضرت دادند تا برای صرف ناهار به مهانسرا بروم. قبل رفتن به غذاخوری حضرت، ابتدا جهت عرض سلام و تسلیت به امام رضا(ع) جلوی پنجره فولاد رفتم، دقایقی نگذشت که صدای مهیب انفجار از داخل روضه منوره بلند شد. فریادهای بیامانی از داخل میآمد و همه سراسیمه به سمت بیرون حملهور بودند.
• اولین صحنهای که با آن روبرو شدید...
وحشت جمعیت از صدای مهیب انفجار که برای سریع خارج شدن از روضه منوره از هم سبقت میگرفتند و برخی زیر دست و پا میافتادند. کربلا در مشهد تکرار شده بود، زائران با سر و صورت خونی بیرون میدویدند. صحنههای دلخراشی که دل هر مسلمانی را به درد میآورد.
صحنه ناراحتکننده این واقعه، عکس کودکی بر روی دستان شما است. آن بچه در آغوش شما نفس میکشید؟
در آن همهمه و هیاهویی که در صحن انقلاب شده بود، نفهمیدم چه کسی این بچه را بغل من قرار داد. بدترین و سختترین لحظه عمرم قرار گرفتن این کودک بر روی دستانم بود که از درون نالهای سر دادم و با گفتن یا امام رضا(ع) او را به سمت اورژانسی در بست نواب صفوی بردم، ولی متأسفانه با در بسته مواجه شدم. آن کودک روی دستم به زحمت نفس میکشید، دهانش به هم میخورد، جان میداد و من ضجه میزدم؛ او را به طرف قبر مطهر امام رضا(ع) گرفتم و فریاد زدم آقا خودت شاهد باش. اولین آمبولانس که برای حمل شهدا و مجروحان به داخل صحن آمد، بچه را داخل آمبولانس گذاشتم، ولی او دیگر نفس نمیکشید و روی دستان من شهید شد.😭😭
☑️
@beytol_zahra_hasaniye