🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 روزى پيامبر (ص ) نماز جماعت را با مسلمانان به جماعت مى خواند، پس از نماز جمعى در محضر رسول خدا (ص ) نشستند، در اين هنگام پيرمرد بينوايى نزد حضرت رسول خدا (ص ) آمد و اظهار داشت ، ((گرسنگى در جگرم اثر گذاشته ، و برهنه ام ، به من غذا و لباس بده كه سخت تهيدست مى باشم )) پيامبر (ص ) در آن هنگام چيزى نداشت ، به بلال حبشى فرمود: اين پير را به خانه فاطمه (س ) برسان بلال او را به خانه فاطمه (س ) آورد و او جريان تهيدستى خو را به فاطمه (س ) گفت . مدت سه روز بود، غذا نرسيده بود، و فاطمه و على (ع ) گرسنه بودند، در اين بحران ، فاطمه (س ) در فكر پيرمرد بود كه جواب مثبت به او بدهد... فاطمه (س ) يك عدد گردنبند نقره اى داشت كه دختر عمويش (دختر حمزه سيدالشهداء) به او يادگارى داده بود، آن را از گردنش درآورد و به پيرمرد داد، و به او فرمود: ((آن را بفروش و پولش را در رفع نيازهاى خود، مصرف كن .)) پيرمرد با خوشحالى از خانه فاطمه (س ) بيرون آمد، و به حضور پيامبر (ص ) رسيد و جريان را گفت پيامبر منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد... پيرمرد آن گردنبند را در معرض فروش قرار داد. عمار به او فرمود آن را چند مى فروشى ؟ پيرمرد گفت : ((به اندازه يك وعده غذا كه مرا سير كند، و يك لباس كه با آن نماز بخوانم . و يك دينار پول كه با آن مخارج سفر به خانه ام را تاءمين كنم )). عمار ، از سهميه غنيمت جنگ كه به او رسيده بود و آن را فروخته بود، مقدارى پول داشت ، 20 دينار و 200 درهم به پيرمرد داد، و يك دست لباس نيز به او داد، و مركب خود را نيز در اختيار او گذاشت و يك وعده غذاى نان و گوشت نيز به او اعطا كرد. پيرمرد، شاد شد و از عمار ياسر تشكر كرد و سپس چنين دعا كرد: ((خدايا به فاطمه (س ) آنقدر ببخش كه نه چشم آنرا ديده و نه گوش آنرا شنيده باشد)) پيامبر فرمود: آمين - آنگاه پيرمرد رفت ... عمارياسر، آن گردنبند، را با مشك ، خوشبو كرد، و در ميان يك لباس يمانى نهاد و به غلامش بنام ((سهم )) داد و گفت : نزد فاطمه (س ) برو، و اين گردنبند را به او بده ، تو را نيز به فاطمه (س ) بخشيدم ، از اين پس ، تو غلام فاطمه (س ) هستى . ((سهم )) دستور عمار را انجام داد، فاطمه (س ) گردنبند را گرفت و ((سهم )) را آزاد كرد. ((سهم )) گفت : ((بركت اين گردنبند مرا به خنده آورد، چرا كه گرسنه اى را سير كرد، و برهنه اى را پوشانيد، و فقيرى را بى نياز نمود، و برده اى را آزاد ساخت و سرانجام به صاحبش داده شد. بشارة المصطفى ، ص 167 @beytolhoseinam