🔸روایت روز آخر_۳ سوار اتوبوس واحد شدیم برای رفتن به پارکینگ! گوشی رو نگاه کردم با اینترنت داخلی،دیدم آقای انصاری پیام گذاشته 📩 📢اطلاعیه اسامی مسافرهای هر ماشین دوباره تعیین شده بود!🚖🚘🚖🚘🚖🚘🚖🚘🚖 اتوبوس داشت کم کم می‌رسید به نزدیکی پارکینگ! ⚠️و من تو فکر این بودم که خدا کنه پارکینگ ماشین منم نزدیک به پارکینگ بقیه ماشینای چون دیرتر از بقیه اومده بودم و جای دیگه پارک کرده بودم 😊 پیاده شدیم همه و لوکیشنی که رو گوشی از پارکینگ داشتم زدم دیدم خداروشکر پارکینگها به هم نزدیک هستن..😍😍 رفتم سراغ رخش رستم..😁😎 ۲ ▪️@beytonabi_ir