#حکایتنامه
🌾 حنان بن سدیر گفت: خدمت امام صادق (صلوات الله علیه) بودم، غذا آوردند خوردم، اما تا آن وقت غذایی بدین مطبوعی نخورده بودم.
امام فرمود: سدیر غذای ما چگونه بود؟
عرض کردم پدر و مادرم فدایت یا ابن رسول اللَّه، مانند این غذا تاکنون نخورده بودم و خیال نمیکنم بعد از این هم نصیبم گردد.
💐در این موقع اشک اطراف چشمم را فرا گرفت و شروع به گریه کردم. فرمود: چرا گریه میکنی؟
عرض کردم، به یاد یک آیه از قرآن افتادم. فرمود: کدام آیه؟
گفتم: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (پس قسم بخدا پرسش ميشويد در آن روز از نعمتهاى الهى)
ترسیدم که خداوند از همین غذا مرا بازخواست کند.
🌟امام چنان خندید که دندان هایش آشکار شد. آنگاه فرمود: سدیر، هرگز از غذای خوب و لباس نرم و بوی خوش از شما بازخواست نخواهند کرد، اینها برای ما خلق شده است و ما مأموریم که با استفاده از این نعمتها فرمان بردار خدا باشیم.
🌺عرض کردم : پدر و مادرم فدایت، پس نعیم چیست؟ فرمود : حب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و خاندانش (صلوات الله علیهم) خداوند روز قیامت از آنها بازخواست خواهد کرد که چگونه سپاس نعمتی که بر شما ارزانی داشتم، از حب علی و عترتش، به جا آوردید.
📚بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار عليهم السلام جلد 24، صفحه 58 ،حدیث 32
@beytonoor