امام رضا ع هربار میبخشى مرا، من نصف جان میشم از بس خجالت میکشم، آب روان میشم   صد سال پیش از کوچۀ ما رد شدى اما هر وقت میبوسم زمین را آسمان میشم   یک عمر گریه قیمت ما را مشخص کرد این روزها دارم چقدر ارزان، گران میشم   عاشق شدیم و تجربه کردیم پیرى را من در بهار زندگى دارم خزان میشم   پروانه اى را دیدم و گفتم شبى منهم مانند این پروانه رسواى جهان میشم   یک استخوان انداختن مال تو چیزى نیست اما نباشد من که پوست و استخوان میشم   پیش تو که هستم زبانم بند میاید اما کنار عکس تو بلبل زبان میشم   فرقى ندارد مال من اصلا کجا باشم آهو نشد باشد سگ این کاروان میشم   من با گدایان سر کویت ولو با من نامهربان باشند،باشد مهربان میشم   نان آور این خانۀ ما هم شما هستید بیهوده من دارم اسیر لقمه نان میشم   من وقت میوه چیدنم فصل زمستان است یعنى به لطف گریه در پیرى جوان میشم   چون داستان مرد سلمانى بین راه یک روز میاید که من هم داستان میشم   علی اکبر لطیفیان