#پیام_مخاطب
سلام، من یه چادری معمولی بودم تا یه سال پیش، کم کم روسریم رفت عقب ودیدم خوشگلتر میشم واین عقب رفتن روسری بیشتر وبیشتر شد، دیگه میشد گفت چادری نبودم، کم کم اعتقاداتم ضعیف شدو به خیلی چیزایی که تو دینم یاد گرفته بودم شک کردم، دچار گناه خیانت شدم😓، اما خدا منو خیلی دوست داشت ومعجزه وار زندگیموهمسرمو بهم بخشید، که شرح قصه ش به اندازه ی یک کتابه. اما هنوز به حجاب شک داشتم.هروقت از خدا میپرسیدم حجاب حقه یانه، شب تو عالم خواب خودمو با حجاب کاملی میدیم که تو عمرم نداشتم ووقتی بیدار میشدم میگفتم این فقط یه خواب بود. تا قضیه ی مهسا امینی پیش اومد من به شدت تحت تاثیر جو بودم وچند استوری در محکوم کردن نظام گذاشتم😔، اما نمیدونم چجوری شد که انگار از خوابی شوم بیدار شدم. وقتی اغتشاش هارو دیدم. وقتی حرفهای رسانه ی دشمن رو شنیدم، مثل پتک به سرم کوبیده شد، تا چند روز حالم فقط گریه بود وطلب بخشش از خدای خودم. از فرداش چادرم رو محکمتر سر کردم وحجابم رو سعی کردم کامل کنم و هرروز از خدا میخوام یه لحظه منو به حال خودم رها نکنه، مبادا دوباره به بیراهه برم. شبها برای نماز شب سعی میکنم بیدار شم وبه عبادت بگذرونم. و به خدای خودم التماس میکنم منو در راه مستقیم خودش قرار بده و دراون راه ثابت قدم نگه داره. دارم سعی میکنم از این همه جهل بیرون بیام واطلاعاتمو بالا ببرم وبتونم حتی اگر شده یک نفرو از جهل بیرون بیارم.