#مواردی_از_یقظه_و_بیداری (قسمت دوم)
🍃✨بعد از مجلس یکسره بطرف حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام رفتم پس از زیارت شروع کردم زیر لب برای حضرت رضا روضه حضرت فاطمه علیها سلام را خواندم، احساس میکردم آقا هم با من گریه می کنند، به طرف خانه به راه افتادم، احساس سبکی عجیبی می کردم، در دلم طراوتی را احساس می کردم که تا به حال تجربه نکرده بودم، راستی آیا خداوند توبه من را بخاطر عزاداری بر حضرت زهرا سلام الله علیها پذیرفته بود؟
🍃✨شب، قبل از خواب خیلی گریستم و با اصرار از خدا خواستم، اگر توبه ام قبول شده است امشب نشانه ای به من عنایت فرماید تا دلم آرام بگیرد.
🍃✨نیمه شب با صدایی بسیار مهربان از خواب بیدار شدم، "محمد جان! بیدار شو وقت نماز است!" از خواب بیدار شدم ولی از حا بلند نشدم. مجددا صدا از بیرون اطاق آمد که وقت نماز است.
*صدا شبیه صدای مادرم بود* ولی با مهربانی صد چندان و آنقدر نافذ که با تمام وجود از آن لذت بردم.
🍃✨پایین رفتم تا داخل حیاط وضو بگیرم ، با تعجب دیدم در اطاقهای آن طرف حیاط، جائی که پدر و مادرم آنجا بودند همه خواب هستند، ناگهان به قلبم الهام شد که این صدای حضرت زهرا سلام الله علیها بود و همان نشانه ای است که می خواستی.
🍃✨حالم منقلب شد، وضو گرفته و به طرف اطاقم راه افتادم، وقتی وارد در نماز شدم حال عجیبی داشتم، با تمام وجود احساس می کردم در آغوش پروردگارم قرار گرفته ام و کدورتها و فاصله های چندین ساله از بین رفته است.
🍃✨آری بعد از سه روز از شروع توبه نصوح، به شفاعت مادرم حضرت زهرا توبه ام به محضر پروردگار، پذیرفته شده، کبوتر روحم پای مجروحش از زنجیرهای غفلت و گناه باز و آماده پرواز به سوی معنویات گردیده بود.
📗مجله منتظران ج ۵
@bidary11