#مواردی_از_یقظه_و_بیداری (قسمت دوم)
🍃✨و آن وقت بود که سعی کردم گذشته هايم را جبران کنم و با استاد معظم نويسنده محترم کتاب پرواز روح تماس گرفته و از آن جناب رهنمودهايی گرفتم که مرا از آن زندگی جهنمی نجات داد. با لطف خدا و انجام دستورات و رهنمودهای استادم زندگی ام خيلی بهتر شده همسرم آرامتر است. در مرحله استقامت بودم که تصادف شديدی کردم بطوریکه دکترها قطع اميد کردند چون خونريزی داخلی کرده و روده هايم پاره شده بود.
🍃✨در اتاق عمل قبل از بيهوشی تنها امام زمانم ارواحنا له الفداءرا صدامی زدم دکتر ها به حالم اشک می ريختند و منقلب شده بودند
🍃✨ اما خدای عزيزم به من روحيه عجيبی داده بود تمام درد و ناراحتی ها را تحمل کردم. حدودچهارماه بيمارستان بودم و در تمام آن مدت با اينکه قدرت بر تحرک اعضای بدنم را نداشتم اما با اشاره نماز می خواندم و اعمالم را بخوبی انجام می دادم
🍃✨همه ازمن قطع اميد کرده بودند اما من به خدا اميد داشتم و به لطف او روز به روز حالم بهتر شد. ديگر اعتياد شوهر، مشکلات اقتصادی، مريضی برايم درد نبود درد من درد دوری از خدا بود، درد غربت مولا بود، چون به اينها فکر می کردم و از مواليانم کمک می گرفتم روز به روز زندگی ام وارد مرحله جديدی می شد.
ادامه دارد...
@bidary11