هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح )
چهار شنبه های امام رضایی
معجزه امام رضا
🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀
پیرمردی ساده آمد در حرم
پای او لنگ و دلش آمال غم
نای رفتن در وجود او نبود
بر لبش ذکر رضا بود و درود
پیش خادم آمدو گفتش سلام
با تو دارم من سخن بشنوکلام
گو امام مهربانی ها کجاست
اوطبیب دردمن مشکل گشاست
قصد آن دارم ببینم روی او
راه دوری آمدم من سوی او
آمدم تا اینکه درمانم کند
من گدایم بلکه احسانم کند
گفت و با او خادمِ کوته نظر
گوش کن حرف مرا دارد ثمر
رو به گلدسته در آنجا کن گذر
بر فراز آن امام باشد پدر
پیرمرد رفت و ببیند روی یار
او رود بالا و بودش بیقرار
پله اول توانش را ربود
نای رفتن در وجود او نبود
ناگهان بشنید صوتی دلنواز
زائر من خود بیایم پیشواز
آمد و دستی به پای او کشید
زائر آقا ز درد و غم رهید
آن امام مهربان دادَش شِفا
شد ز درد پای خود ناگه رها
خادم آمد تا ببیند حال او
بنگرد در آن مکان احوال او
پیر قصه گفت ممنون از شما
گشته ام مشمول الطاف رضا
آن امام مهربان دادم شِفا
گشتم از رنج و گرفتاری جدا
راحت و سالم روم درشهر خود
هیچگونه زحمتی بر من نبُد
خادم بیچاره حیران مانده بود
بس خجل ازکارخودشرمنده بود
بس پشیمان بود با حالی پریش
توبه کرد آن بینوا از کار خویش
ای امام مهربان نور بصر
بر محبان خودت بنما نظر
(بیقرارم) من گدای کویتان
آرزو دارم ببینم رویتان
🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀🍀
بیقرار اصفهانی