❃﷽◈ ✱◾️◈✱
#هرشب بابیقرار اصفهانی
"پند حکایت مدح شماره ۲۷۰"
داستان انار
◈ ✱◾️◈✱◾️◈ ✱◾️◈
هستی عالم همان دُخت رسول
راضیه مرضیه زهرای بتول
همسر مولای مردان مرتضی
فخر عالم حضرت خیرالنسا
شد کسالت بر وجودش آشِکار
رفته از کف طاقت وشد بیقرار
شیر حق آمد به بالینش نشست
گفت بازهرا تویی ای حق پرست
گو بدانم حاجتت بانوی من
با من دلخسته گو اینک سخن
هرچه میخواهی اجابت می کنم
من ترا جانا حمایت می کنم
گفت ای مولای عالم یا علی
ای که دلها از وجودت منجلی
بگذراز من چون نباشد وقت آن
نیست حاجت یاعلی جان اینزمان
گفت مولا هرچه خواهی گو به من
بر تو آرم فاطمه شیرین سخن
امر شوهر شد نمودش احترام
گفت با مولا علی جان ای امام
گر اناری آوری من مایلم
لطف تو گردد پسر عم شاملم
فصل میوه شد به پایان آنزمان
شد علی از بهر آوردن همان
هرکه را پرسید دادش این جواب
ای امیرالمومنین ای بوتراب
جان به قربانت نباشد پیش ما
ما خجالت میکشیم ای مقتدا
گفت شخصی من بگویم این خبر
آمده شمعون اینک از سفر
او انارش بُد به بارش یک سبد
حتماً او بارَش به منزل می برد
رفت مولا سوی شمعون با شتاب
تا بگیرد او انار بلکه جواب
پیش شمعونِ یهودی شد امیر
شاه مردان مرتضی ماه منیر
(بیقرار اصفهانی )✍️
𝐉𝐎𝐈𝐍➤
eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
سبکگذاریاشعارجدید☝