. 🔴دلنوشته های شماره ۶ چند ساعته وارد خاک ایران شدم خستگی و خاک آلودگی و مریضیم بی اهمیت ترین اتفاقاتی هست که دارم بهش فکر میکنم اصل ماجرای من الان چیزای دیگست داشتم فکر میکردم که دیگه تموم شد و از راستی راستی حرم خارج شدم دل کندن از مسافرتی که سراسرش بوی بهشت میداد از جون کندن سختتره چقدر آرزو کردم که یه بار دیگه این سفر برام تکرار بشه و این بار آخرم نباشه اما یهو یاد جمله ی حاج قاسم افتادم که میگفت جمهوری اسلامی حرم است پس من از حرم خارج نشدم بهتر اینِ که بگم از خیمه گاه امامم خارج شدم و راهی دفاع از حرم شدم تو خلوت های این روزام هیچی رو بیشتر از نیرو و توان برای سربازی و یاری امام زمان و انقلاب نخواستم از مولی خواستم دیوانه وار در راهش تلاش کنم چشمام رو ببندم و براش بدووم و به این در و اون در بزنم زخمی بشم و دشمناش رو زخمی کنم باصدای آروم و بلند بهش گفتم:آواره ام،آواره را آواره تر کن راستش رفقا هرچی فکر میکنم تو این دنیای نامردی و پست هیچی پیدا نمیکنم که ارزش زنده موندن داشته باشه جز همین یاری کردن امام و چقد قشنگه که حس کنی برای این یاری روی تو حساب باز کرده اند بهونه ها رو باید دور ریخت،خستگی ها رو باید فراموش کرد و ده موتوره فعالیت کرد نباید گذاشت خیمه ها بسوزه نباید دیگه کسی هیزم بیاره در خونه ی مولی یعنی میشه ما اون نسلی باشیم که صاحب الزمان باهاش دنیا رو فتح میکنه!؟ راه درازه و کار زیاد تو‌ این مسیر باید خیلی دقیق جلو بری تا چپ نکنی،هم باید راه رو بشناسی هم باید شب و روز نشناسی تا به مقصد برسی درسته که حرکت سخت و سنگین هست ولی توقف نابود کنندست اینجا باید هرچی بیشتر صعود کنی خطر بیشتر میشه اما چاره ای هم جز بالا رفتن از پله های نردبون نداری بگذریم،چقد با تشویش و مضطرب نوشتم و صحبت کردم خدایا به حق محم و آل محمد تو این مسیر سهمگین از من طوفانی بساز که تمام علف های هرز مسیر را از جا میکند و راه را برای آمدن آخرین ستاره ی آسمانت باز میکند |بیـکـران👇 ♾️ @bikarran ♾️ .