📛 دیدار امام و مجاهدین 🎈 من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد [از اعضای سازمان مجاهدین خلق که بعدها به علت دغل‌کاری‌ها و کج‌رفتاری‌ها به منافقین مشهور شدند] آمد پیش من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا بشوند. پیش من، شاید بیست روز - بعضی‌ها می‌گفتند ۲۴ روز - مدتی بود پیش من. هر روز [می] آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج‌البلاغه، از قرآن. همه حرف‌هایش را زد. من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج‌البلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است…این قدر نهج‌البلاغه و خب، من هم یک طلبه هستم؛ من این قدر نهج‌البلاغه‌خوان و قرآن و این‌ها نبودم که ایشان بود! ده - بیست روز ماند. من گوش کردم به حرف‌هایش، جواب به او ندادم؛ همه‌اش گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می‌خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست می‌دهید و کاری هم ازتان نمی‌آید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می‌خواست من تأییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که مسأله همان‌طورها بوده. بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آن‌ها اشخاصی سفارش کرده بودند که این‌ها را تأیید کنید، این‌ها مردم کذایی هستند، فلان، مع‌ذلک من باور نکردم. حتی از آقایان خیلی محترم تهران سفارش کرده بودند که این‌ها مردم چطور هستند؛ و من باورم نیامده بود.» 🏁 صحیفه امام، جلد ۸، ص: ۱۴۳ و ۱۴۴ @bimemoj