به زیباترین رویای جهان پناه می‌برم؛ آن‌جا که آسمانش صاف‌ترین هوا را دارد... ابرهای مخملی، پرواز پرستوها، چه چشم‌انداز دلنشینی! دیگر شمع‌های روی کیک، از دوری‌ات تا انتهای جان نمی‌سوزند... آن‌جا که هوا از عطر نرگس آکنده‌ست، مست عشق تو می‌شویم، و در این رویا می‌توان نفس‌های جاندارتری کشید. همه خوش‌قدمی‌ات را تبریک می‌گویند؛ لاله‌ها دوباره می‌رویند، خورشید نفس راحتی می‌کشد، از تو جان می‌گیرد و پرمهر می‌تابد، ابر اشک‌هایش را پاک می‌کند زمین رخت تازه‌ای به تن می‌کند، به طراوت بهار... و من، آرزویم را می‌بینم؛ همان که وقتی هنوز نیامده‌بودی، مشتاق و دلتنگ، با فوت‌کردن هر شمع زمزمه‌اش می‌کردم: ‹‹مَتیٰ نَنتَقِعُ مِن عَذبِ مائِـک؟ فَـقَد طالَ الصَّدیٰ›› کِی می‌شود از چشـمه‌ی وصـال تو سـیراب شد؟ خـیلی طول کـشیده تـشنگی‌مان... ✍ جزیره نویسندگی بینهایت😍 ♾ @binahayat_ir