بسم الله الرحمن الرحیم
||
#استاد_در_بیان_دیگران ||
||
#سوال_زیر_باران ||
🔸شبهای شنبه جلسهای هفتگی در منزل بعضی از افرادی که حضور دارند گرفته میشود.
🔸در یک جلسهای که ایشان سخنران بودند، بعد از اینکه از منزل آقای ... بیرون آمدیم، هوا نیز بارانی هم بود، یکی از جوانان دانشجو به نام آقای ... سوالی از آقای مدبر داشت، ایشان هم داشت دربارهی امام زمان بحثی را تشریح میکرد.
🔸 باران میریخت و من گفتم حاج آقا بیایید داخل ماشین!
🔸آقای مدبر اشاره کردند که نه...؛
🔸بعد من رفتم داخل ماشین و ایشان اینقدر با این آقای ... صحبت کرد که بعد آمدند دیدم با دستمال، خودشان را خشک میکردند.
🔸 بعد گفتم خب میآمدید داخل ماشین صحبت میکردید!
🔸گفتند: «دیگه سوالی داشت بد بود که دیگر ... ؛»
🔸اینقدر هم حتی نخواستند حرف او را قطع کنند که به او بگویند بیاید داخل ماشین، همان وسط باران حاضر بودند بایستند و جواب او را بدهند.
_____________
خاطره یکی از نزدیکان حضرت استاد