🔘
مبانی
📌
فلسفه ثقلین
📖
جزوۀ شماره 1
🔺
اصول اساسی در شناخت فلسفهها(بخش سوم)
🔹 تعدد فلسفهها و
«ایسم»ها خود دلیل تاریکی این راه است (و لیبرالیسم یک تعارف دلخوشی و خود فریبی است؛ محال است فلسفه های متعدد و مختلف همدیگر را تحمل کنند)؛ راهی که می بایست تاریکی ها را بردارد خود دچار تاریکی هاست؛ جهل بشر یک واقعیت است اما چرا فلسفه و اندیشه که
«جهل زدائی» است خود دچار جهل است و مصداق قوز بالای قوز و جهل بالای جهل شده است؟
🔸 این جهل دوم آن جهل طبیعی بشری نیست که در فاز نسبیت میان جهل و علم باشد، بل
«جهل ایجادی» است که بشر آن را ایجاد کرده و می کند. و به همین جهت هیچ رابطه ای با علم حتی در فاز نسبیت ندارد، بل جهلی است که نه تنها هیچوقت از بین نمی رود بل تضعیف هم نمی شود. جهل طبیعی بشر روز به روز به سوی علم میگراید، اما این جهل دوم همچنان پابرجاست بل روز به روز تقویت هم می شود، و همین است که
جنگ میان فلسفه ها در طول تاریخ شدیدتر و گسترده تر شده است.
🔹 اگر برای عموم مردم روشن نباشد، برای اندیشمندان ژرف اندیش روشن است که هیچ جنگی و خون ریزی ای رخ نمیدهد مگر در واقع جنگ و خون ریزی میان فلسفه ها است حتی جنگ میان دو فرد بر اساس
«برداشت هر کدام از آن دو فرد از هستی و هستی شناسی» است. هر کسی مطابق درک خود از هستی و حقایق و واقعیات هستی، خود را محق میداند، تا چه رسد به جامعه ها که هر جامعهای مطابق فلسفۀ خود، خود را ذیحق میداند.
🔸
از ترس مرگ، خودکشی کردن: فلسفه ها و «
ایسمها» پس از هزاران سال کشمکش، درگیری و حتی جنگ، به گودال یأس رسیدند، یأس از رسیدن به یک فلسفۀ واحد. در اثر این یأس، انسان را محکوم کردند که: ای انسان به جائی نخواهی رسید مجبور و محکوم هستی که پلورئالیسم و حتی هرمنوتیسم را بپذیری. معنی این اعلامیه یعنی: ای انسان همیشه باید بکشی و کشته شوی. زیرا
محال است که جامعۀ انسانی دارای فلسفه های متعدد باشد در عین حال جنگ نداشته باشد.
🔹 بدین سان جریان اندیشه، تعقل، تفکر و تجربه، به خودکشی رسیده و خودش را کشت و دیگر از این مرده، کاری برای نجات انسان ساخته نیست،
پوپر تیر خلاصی به این مرده زد و آن را
«نعش کشی» هم کرد که: انسان در هیچ چیزی به یقین نمیرسد و نخواهد رسید؛ اما قرآن در حدود 29 مورد سخن از یقین آورده است. درست است انسان هرگز به علم مطلق نخواهد رسید و
«وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً»(آیۀ 85 سورۀ اسراء). و اگر پیشرفته ترین انسان ها در پایان تاریخ بشر قرآن را باز کنند خواهند دید که می گوید
«وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً».
🔸 اگر اندیشه و علم آغاز حرکتش را از
«انسان شناسی» شروع کند نه به بن بست می رسد و نه خودکشی می کند و نه دچار تعدد فلسفه ها می گردد. انسان چیست؟ و انگیزش هایش چیست؟ آیا انگیزه و انگیزشهای انسان تنها یک منشأ دارد یا در کانون وجودش دارای منشأهای متعدد برای آن هست؟-؟
🔹
صحیفه سجادیه: صحیفۀ سجادیه در مقام پاسخ به این
«چیستها» است؛ با منطق واقعگرا، منطق تبیین، منطق ابطال خواه، به این پرسش های بشر که بی پاسخ ماندهاند، پاسخ می دهد. و اولین خشت های این بینش و فلسفه به شرح زیر است:
🔸
انسان: موجودی است دارای روح غریزه و روح فطرت. روح غریزه اقتضاهائی دارد و انگیزشهائی. و روح فطرت نیز اقتضاهائی دارد و انگیزشهائی.
🔹
ابزار: ابزار کار غریزه
«هوی= هوس» است و ابزار کار فطرت
«عقل» است.
🔸
شخصیت سالم: شخصیت سالم آن است که غرایزش تحت مدیریت روح فطرت باشد. و شخصیت ناسالم آن است که روح غریزه اش بر فطرتش مسلط باشد.
🔹
کانون شخصیت: سینۀ انسان (قلب) کانون شخصیت انسان است.
🔸
مغز: مغز انسان کانون فکر است که راه رسیدن به خواستۀ شخصیت را نشان می دهد؛ برای شخصیت سالم راه سالم و برای شخصیت ناسالم راه ناسالم. مغز شبیه گارسون رستوران است هر چه شخصیت بخواهد همان را می آورد؛
مغز ابزار محض است.
🔹
فکر: هم می تواند ابزار عقل باشد و هم می تواند ابزار هوی باشد. تفکر کار مغز است هر چه را که شخصیت بخواهد همان را پخته و به حضورش می آورد؛
اگر شخصیت، شخصیت هوسی باشد راه رسیدن به آن هوس را به او نشان می دهد، و اگر شخصیت، شخصیت عقلانی باشد راه رسیدن به آن خواستۀ عقلانی را به او نشان می دهد.
🔸 مغز و فکر برای یک سارق جزئیات و دقایق یک سرقت را تنظیم می کند و برای یک فرد نوع دوست جزئیات و دقایق نوع دوستی را تنظیم می کند.
#مبانی
#فلسفه_ثقلین
🌐
https://binesheno.com
🆔
@binesheno
🆔
بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی