─═┅┅═༅🕊🌷🕊༅══┅─
🌖◁وقتی که وارد اتاق مسئول آموزش شدند سؤالها را برای من نوشتند و از اتاق بیرون رفتند و من شروع کردم به پاسخ دادن سؤالات و در همان هنگام دیدم کتابی که از روی آن سؤال طرح شده بود روی همان میز است،
🕊در همین حین که وسوسه شدم برای باز کردن کتاب و نوشتن جوابها پیش خودم فکر کردم که حتماً به من اطمینان کرده است که کتاب را اینجا گذاشته؛ با خودم جنگیدم و گفتم هیچ چیزی بهتر از پاکی و صداقت نیست و سؤالاتم را نوشتم تا تمام شد
☄و در همین هنگام بود که دیدم از پشت پرده بیرون آمد و من را نگاه کرد و گفت شاگرد اول واقعی تو هستی و میخواستم امتحانت کنم؛ من یاد گرفتم که صداقت از آنِ مسلمانهاست و به شما افتخار میکنم.
─═┅═༅𖣔1⃣9⃣𖣔༅═┅┅─