خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی از انقلاب(3)
اولین سفری که به مشهد رفتم در زورخانه با دو نفر آشنا شدم. یکی ازآنها از من پرسید: «تا حالا نام خمینی را شنیدهای؟»
: «نه.»
توضیح مفصلی در مورد مردی به نام آیتالله خمینی داد و عکسی را از زیر پیراهنش درآورد. یک روحانی بود.
« آیتاللهالعظمی سیدروحالله خمینی».
: «میخوای این عکس را به تو بدم؟»
: «بله میخوام».
: «نباید این عکس رو کسی ببینه؛ وگرنه ساواک تو رو دستگیر میکنه.»
عکس را گرفتم و زیر پیراهنم پنهان کردم.
@bicimchi1