🌷سیدالشهداء‌جبهه‌ها 🕊خبر شهادت او را از بی‌سیم شنیدم. در حین عملیات حتی اگر استراحت هم می‌کردم معمولاً بی‌سیم را روشن می‌گذاشتم تا بفهمم چه اتفاقی دارد می‌افتد. من اصلاً با صدای بچه‌ها می‌خوابیدم و بیدار می‌شدم. همیشه صدای آن‎ها توی گوشم بود تا شنیدم حاج همت طوری شده است سریع رفتم روی بی‌سیم و با فرمانده قرارگاه جزیره تماس گرفتم. پرسیدم حاجی چطور است⁉️وضعش را سریع بگو. گفت طوری نشده فقط زخمی است. گفتم این‌طوری نمی‌خواهم. سریع می‌روی می‌بینی مطمئن می‌شوی و می‌آیی راستش را به من می‌گویی. وقتی برگشت گفت، گفتنی نیست. گفتم ولی تو به من می‌گویی که چه شده است. گفت حاجی شهید 🕊شده. نتوانستم بایستم. نشستم. نبودن و رفتن حاج همت و خیلی‌های دیگر و آن پاتک‌ها، رمق برایم نگذاشت. وقتی کنار هم بودیم احساس قدرت می‌کردیم، ولی تا یکی می‌رفت احساس نقصان و کمبود می‌آمد سراغمان. عراقی‌ها حتی جشن گرفتند. توی مجله‌ها و یا رادیو و تلویزیون‌هایشان (درست یادم نیست) اعلام کردند که فرمانده یکی از لشکرهای قوی ایران را کشته‌اند. اولین‌باری که در جنگ به کسی عنوان سیدالشهدا🕊 دادند در همین خیبر و برای حاج همت بود. بالاخره هر جنگی ادبیاتی خاص خودش را دارد. 🌷سردار شهید محمدابراهیم همت ✍راوی: محسن رضایی در کتاب اسوه حسنه 🖇انتشار به مناسبت https://eitaa.com/bisimchi10