‍ هدیه ای از آسمان ۴ اسفند مصادف است با سالروز شهادت پدرم شهید حسن اللهیاری در سال ۶۴ که به همین منظور خاطره ای برایتان نقل می کنم... حدود ۸ سال پیش، پای سفره عقد با همسرم که در منزل مادر و با حضور تعداد اندکی از اقوام برگزار می شد، همسرم پرسید چرا گرفته و ناراحتی؟ گفتم: راستش را بخواهی هیچ وقت مثل امروز تا این میزان جای خالی بابا را احساس نکرده بودم، دلم میخواست امروز کنار ما باشد. همسرم گفت: مگر می شود پدر به عروسی پسرش نیاید! شک نکن بابا حسن امروز کنار ماست. اشک در چشمان هر دوی ما نقش بست و سعی می کردیم آن را از اقوام پنهان کنیم. نوبت به اهداء هدایای عقد شد. عموی بزرگم گفت: اجازه بدهید هدیه اول را من بدهم چون ویژه است. حسین عمو یک ساعت سکو۵ قدیمی که هنوز کار می کرد و لای یک چفیه پیچیده بود را و تا آن روز هیچ کس آن را ندیده بود به همه نشان داد و گفت: این ساعت حسن بابای قاسم است، آخرین بار که میخواست برود جبهه، ساعت را از دستش باز کرد و گفت: داداش حسین احتمالا من در این عملیات (والفجر ۸) شهید شوم، ساعت را پیش خود نگه دار و روز عروسی قاسم از طرف من به او هدیه بده و بگو من همیشه یادت هستم. با شنیدن این صحبت حسین عمو اشک در چشمان همه اقوام حلقه زد و برای بابا حسن صلوات و فاتحه فرستادیم و من و همسرم با همدیگر عهد بستیم که یک لحظه از یاد و راهش غافل نشویم. قاسم اللهیاری @bicimchi1