بیسیم‌چی
‍ #نخل_سوخته 9⃣1⃣ محل استقرار واحد،پاسگاه بوبیان بود در شلمچه.محور شناسایی هم جزیره‌ای در همین منطق
⃣2⃣ حسین بلاخره فکری به نظرش رسید،تعدادی تیر رسام پیدا کرد و آورد.گروه دیگری تشکیل داد و به اونا گفت:شما حرکت کنین من هرچند لحظه یک بار تیری به سمت جزیره شلیک می کنم. شما جهت حرکت تیرها رو بگیرین و برین جلو،در بازگشت هم به محل شلیک توجه کنین وعقب بیایین.گروه،حرکت کرد و حسین هم تیرها رو درون خشابی گذاشت. اسلحه رو مسلح کرد و بعد از چند لحظه اولین تیر رو شلیک کرد. این کار هر چند دقیقه تکرار می شد.اما هنوز چند تیر بیشتر شلیک نشده بود که دیدیم بچه‌ها دوباره برگشتن. گفتند که این راه هم فایده‌ای نداره،تیرها به خوبی دیده نمی شه. و نمی تونیم جهت حرکت رو تشخیص داد. حسین هر لحظه بخاطر آن دونفر بی تاب تر می شد. نهایتا شهید پرنده غیبی رو صدا زد،و جلسه ای گذاشتن،تا با مشورت هم راهی پیدا کنن.یه بار دیگه امکانات موجود و شرایط منطقه رو بررسی کردن و بلاخره تصمیم گرفتن خودشون دست بکار شوند. هردو به طرف جزیره حرکت کردن،یه سری تیرک برق اونجا بود.سعی کردن با رسیدن به تیرک ها و کمک از اونا راه رو پیدا کنن. از گذشت زمان مشخص بود که اونا نیزبه سختی پیش میروند. سرانجام بعد چند ساعت قایقشون از لابه لای مه پیدا شد،اما ظاهرا دونفر بیشتر نبودن.وقتی قایق به ساحل رسید دیدیم،کاظمی و خواجویی بی حال کف قایق افتادن. هردو زنده بودن اما سرمای شدید جزیره بی حسشون کرده بود،توان اینکه قدمی بردارند و یا حتی خودشون رو سرپا نگه دارن رو نداشتن.هردو بی رمق و بی حال افتاده بودن،بچه‌ها بسرعت کمک کردن و اونا رو برای استراحت و مراقبت به سنگر بردند. خدا میدونه اگه دیرتر سراغشون می رفتیم چه اتفاقی می افتاد. وقتی حسین از قایق پیاده شد رضایت و خوشحالی رو می شد از چهره اش خوند.همه می دونستیم که او هر سختی رو تحمل می کنه اما طاقت دیدن ناراحتی بچه‌ها رو نداره. ✔️به روایت از حسین متصدی ... @Bisimchi10