امام صادق (ع) فرمودند : پادشاه روم به معاویه نامه نوشت و از او در باب چند خصلت سؤال کرد. از آن جمله از او خواست تا درباره‌ی «هیچ‌چیز» او را آگاه کند! معاویه در جواب دادن به او متحیّر ماند، پس عمروبن‌عاص گفت: «اسبی تندرو و چابک را برای فروش به اردوگاه علی(ع) بفرست، و هنگامی‌که از سوار کار پرسیدند قیمت اسب چقدر است؟ او بگوید: «هیچ‌چیز » و شاید از این راه بتوان جواب سؤال را پیدا کرد. آن مأمور به اردوگاه امام علی(ع) آمد. هنگامی علی (ع) بر او گذشت که قنبر نیز همراه او بود. امام به قنبر فرمود: «ای قنبر! با او معامله کن». پس قنبر گفت: «اسبت را به چند می‌فروشی؟» گفت: «هیچ‌چیز» آن حضرت فرمود: «ای قنبر، اسب را از او بخر». مرد فروشنده گفت: «بهای اسب را که هیچ‌چیز است بر من عطا کن». پس علی (ع) دست او را گرفت و به صحرا برد و سراب را به او نشان داد و فرمود: «این سراب است که هیچ‌چیز است». و فرمود: «برو و او را خبر ده». آن مرد خطاب به علی (ع) گفت: «بر چه اساس این نظر را دادی؟» آن حضرت فرمود: «آیا نشنیده‌ای که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:« یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا». تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۲۷۸ المناقب، ج۲، ص۳۸۳ / البرهان 🌐@BKH_QOM