بسم رب النور ✨ روایتی از روایت مادر شهید🌱... مادر شهید یکه زارع گفتن که شهید ستار ۲سالشون که بوده شدیدا چشم درد میگیرن، میگفت چشمای بچم خیلی درد میکرد...اوردیمش قم...بردمش حرم...به حضرت معصومه سلام الله علیها گفتم توکه اومده بودی برادرت روببینی...این بچم برادر خودت...فقط یه کاری کن چشمای بچم خوب شه...خیلی درد داره...این پسرم اصلا برادر خودتون... شبش هم رفتیم جمکران خوابیدیم...اون موقع دوتا اتاق کوچیک بود جمکران ومسجد... وقتی بچم تفحص شد...شناسایی شدکه کجا دفن شده بهم گفتن توی قمه بچت... یادم افتادکه گفته بودم اگر بچم خوب شه مثل برادرته...ولی بی‌بی بچم رو مهمون کرده بود پیش خودش... یه خانمی اومد کنار مادر شهید یکه زارع و بهشون گفت که شما خانواده‌ی شهیدی؟... مامانشون اشاره کرد به دانشجوهایی که دورمزارن و گفتن اینا همه‌ خواهرای شهیدن... چقدر عزت داشتن... اشاره میکردن به شهیدو میگفتن نشناختیم بچم رو... وچقدر توی رزق با اینکه عکس شهید کوچیک بود با ذوق نگاهش میکردن...توی عکسشون هم معلومه:) 💠@Bkh_Qom