من نه برای تاریخ، که برای قلبها مینگارم
👤به قلم: ابوالفضل فکوری پودینه
🔻۴۲ هزار و ۶۰۳ نفر؛ این تعداد انسان هایی است که تا این لحظه در فلسطین، جان به جانآفرین تسلیم کردند. بیمارستان، مدرسه و خانه برای این دستگاه کشتار فرقی نداشته است. ترسناکتر آنکه ما از این اعداد بیحس شدهایم و برایمان تنها آماری بیروح اند. پدرِ دموکراسی عالم پس از حادثه ۱۱ سپتامبر که منجر به کشته شدن ۲۹۰۰ آنگلاساکسون چشم آبی شد، به دو کشور حمله کرد و پس از دهها سال اشغال و غارت بیش از ۱ میلیون انسان در عراق و ۲۵۰هزار انسان در افغانستان را از موهبت حیات محروم کرد. حال تاریخ اینها را چه میفهمد، اینها را چه میداند؟ تاریخ مال بیژن است و منیژه؛ رومئو و ژولیت. تاریخ درگاهِ وصال شیرین است و خسرو؛ یا فراق لیلی و مجنون و یا جدایی نادر از سیمین؛ تاریخ، غم شبنم چشم یتیم فلسطینی را چه میداند؟ او را هم مانند آنتونیو گوترش برای اظهار نگرانی ساختهاند. تاریخ برای داستانهایی است که دل را میرباید اما حقیقت را دفن میکند. تاریخ با رحم اجارهای به یکباره فرزندی میزاید بنام هولوکاست بیآنکه کسی بپرسد پدرش کیست؟ براستی چگونه انسانیت، این سرود شکوهمند در هیاهوی تاریخنگاری رسمی دفن شد؟ اما من مینگارم برای کودک فلسطینی که هرگز مجالی برای نوشتن داستانش نیافت.
🔻 من نه برای ثبت در کتابها، مینگارم برای قلبها. برای یادآوری اینکه هر عدد، یک زندگی است؛ یک رؤیا که زیر آوار ماند. تاریخ، این کارناوال صورتی، بیش از آنکه حقیقت باشد، روایت قدرت است. حال بگذار فوکویاما با تاریخ لاس بزند؛ من مینگارم که دانشآموزانم بدانند اشقیای تاریخ که بودند و چه کردند. وسطبازان ما را پند و اندرز میدهند، دانه دانه تبعات طوفانِ الاقصی را برایمان میشمارند. اینان اگر کامران آوینی را میشناختند، حتماً میدانستند که او سالها پس از عشق ناکام به نیچه و هگل، و کام گرفتن از سیگار، گفت«آری، اگر ما سر در گریبان غفلت فرو بریم و به کنج عزلت بخزیم، آرامشی آنسان که ابن زیاد میخواهد بر جهان حاکم خواهد شد»؛ تو گویی گمان میکنند نمیدانیم اگر سکوت میکردیم و چشممان را بر کوفتنِ آخرین میخها بر تابوت فلسطین میبستیم، سنوار همچنان نفس میکشید.
@boesna_news