از جفای روزگاران داد می‌باید کشید نعره می‌باید زد و فریاد می‌باید کشید پیشترها ناز می‌کردند دخترها، ولی این اواخر منّت داماد می‌باید کشید کرده شیرین شوهر و فرهاد فکر‌خودکشی‌ست تیشه را از دست این فرهاد می‌باید کشید بیدلانه، عاشقان در حیرت‌آبادِ عدم چند بستی نشئه‌ی ایجاد می‌باید کشید در سمیناهار، بردارید از ته‌دیگ دست بعد از اتمام غذا سالاد می‌باید کشید وقت تعطیلات در ایران به شدت اندک است عید را تا اول خرداد می‌باید کشید لوح فرهنگ از کف «صفار» می‌باید گرفت روی آن عکس رخ «حداد» می‌باید کشید! این همه از دست «حوزه»۱ می‌کشیدم بس نبود حال از «بنیاد» و از «ارشاد» می‌باید کشید بچه‌ی فامیل دیشب فرش ما را خیس کرد پوشک از پاهای آن نوزاد می‌باید کشید درس خواندن در «پیام‌زور» از بس کشککی‌ست منت از دانشگهِ آزاد می‌باید کشید پنج ما را داد «ده» استاد و درسم پاس شد دستمال اینچنین استاد می‌باید کشید مال مردم را نکش بالا، بکش پا... نه بد است بی‌خیالش، هرچه باداباد، می‌باید کشید ۱- منظور حوزه هنری است! ✍ عباس احمدی 🔹🔸وطنز | @bohlool