شهید مهدی باکری در جريان آسفالت بعضي از خيابان هاي شهر، او خودش پيشاپيش کارگران، آسفالت کاري مي کرد و حتي کارگرها نمي دانستند که او شهردار است. يک روز ، صبح زود به يکي از مناطق رفت و از کارگرها دمپايي و گوني خواست. آن ها هم فکر مي کردند او کارگري جديد است! به او دمپايي و گوني مي دهند و او شروع مي کند به کار . از همان آغاز، چند تن از کارگران به بهانه هاي واهي از کار، شانه خالي مي کردند. وقتي آقا مهدي به حالت نصيحت به آن ها مي گويد که شما در مقابل پولي که مي گيريد مسؤوليت داريد. به شدت پاسخ مي دهند: مگر تو چه کارة مملکتي که امروز آمدي و در کار ما دخالت مي کني؟ سرت به کار خودت باشد. اوقات به همين منوال سپري مي شود تا اين که معاون شهردار همراه با بازرس براي سرکشي به آن منطقه مي آيند و مبهوت و هيجان زده مي بينند که شهردار، خود با لباس کثيف، پيشاپيش کارگران مشغول کار است. منبع: شهيد مهدي باکري «ماه­نامه فکه» ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @bonyad_313_mahdaviyat