به دربار معاویه رفته بود.در وقت نهار سفره ای رنگارنگ و مملو از انواع و اقسام غذاها در پیش رویش پهن شد.بی اختیار گریه اش گرفت و گریست... معاویه با شگفتی علت گریه اش را پرسید. گفت:به یاد علی بن ابی طالب(ع) افتادم،روزی در خانه او بودم،وقت طعام رسید. فرمود:میهمان من باش. آنگاه سفره ای مهر و موم شده آوردند. گفتم:در این سفره چیست؟ فرمود:آرد جو (سويق شعير). گفتم:آیا می ترسید از آن بردارند یا نمی خواهید کسی از آن بخورد؟ فرمود:نه،هیچ کدام از اینها نیست، بلکه می ترسم حسن وحسین(ع)بر آن روغنی بریزند . گفتم:یا امیرالمؤمنین مگر این کار حرام است. امیرالمؤمنین علیه السلام‌فرمود :نه، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقرباعث طغیان فقرا نگردد. هروقت فقر به آنها فشار آورد بگویند بر ما چه باک،سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست. معاویه گفت:ای احنف مردی را یاد کردی که فضیلت او قابل انکار نیست. اصل الشيعه و اصولها ص ۶۵ https://eitaa.com/joinchat/476774485Cbca8965924